... ،

دارالمجانین

... ،

دارالمجانین

اگر گذرت به اینجا افتاده بهتر است بدانی که
"یه چیزت میشه"

طبقه بندی موضوعی

۱۴ مطلب با موضوع «دیگران» ثبت شده است

من آخر معنی پوپولیست را نفهمیدم!
نه آنکه معنایش را ندانم. معنائی که خانم ها و آقایان معرف الحضور از آن مراد می کنند را نمی فهمم!
عرض می کنم خدمت تان.
آن چیزی که از معنای پوپولیست مطمح نظر نامبردگان غیر قابل فهم است آن است که جمعیتی فیکس و صاحب رای از ملتی وقتی تحت تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری حال چه در ایران یا در آمریکا به ترامپ یا احمدی نژاد رای می دهند فی البداهه مُبدل می شوند به عوام و نادان و عقب مانده و بی سواد و گاو و خر و نفهم و بوزینه و پوپول! و منتخب شان نیز بالتبع پوپولیست!
اما همین جمعیت و شهروندان حائز رای وقتی به خاتمی یا اوباما رای می دهند به یک باره دچار استحاله شخصیتی شده و کآنه سقف آسمان شکافته شده و فرهیخته ترین و شعورمند ترین و فرزانه ترین مردمان در آن گستره جغرافیائی صاحب رای شده و بالتبع فرزانه ترین و ناب ترین شخصیت فرهمند کشورشان را برگزیده اند!
در انتخابات پیشین در آمریکا عده ای به اوباما رای دادند و عده ای هم به رقیب اوباما رای دادند . همان طور که اینک از همان جماعت رای دهنده عده ای به ترامپ رای دادند و عده دیگر به هیلاری!
حال مگر رای دهندگان امروز به ترامپ و هیلاری را از خارجه وارد کردند یا رای دهندگان دیروز به اوباما و میت رامنی در ۲۰۱۲ را از خارج وارد کرده بودند که در ۲۰۱۲ جملگی شهروند بودند و اینک «برخی شان» رعیت!
ایضاً رای دهندگان به خاتمی در ۷۶ و احمدی نژاد در ۸۴ که در هر دو انتخابات جمعیت رای دهنده فیکس بود اما بنا به قرائت دوستان معرف الحضور در ۷۶ ملت از منتهی الیه فرزانگی منتخب شان را برگزیدند و در ۸۴ از عمق ضلالت و بی سر و پائی!؟
خیر دوستان گرانقدر!
این ماهیت دمکراسی است که مبتنی بر عوام فریبی است و در هر انتخاباتی هر کس بعد از انتخاب جمعیت مخاطب خود با مشاطه گری و رامشگری و خرامشگری و دلفریبی و خنیاگری بهتر از ایشان رای رُبائی کند بالتبع برگزیده ایشان می شود حال چه رای دهندگان فُکلی باشند و آلامد یا حسین قلی باشند و اُمل!
در هر دو حالت این ظرفیت نهفته و عوام فریبانه دمکراسی است که استعداد فریب «شهروندان» را به «رای رُبایان شهروندان» می دهد!

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۵ ، ۱۹:۳۸

امروز خیلی محترمانه و به صورت غیر مستقیم نامه استعفا م رو دادم به مدیر

شرایطی برای تمدید قرارداد گذاشتم که بعیده قبول بکنند

مدیر بهم اس ام اس داد که شنبه با مدیرعامل راجع بهش صحبت میکنه


شب خاله م زد و به صورت رسمی منو به عروسی دختر خاله م دعوت کرد.

گفتم خاله دعوت نمی خواد نمی گفتی هم می اومدم، خونه خودمونه!



امروز ۴۰ ام مدیرعامل سابق بود، رفتیم مسجد ترحیم. بیشتر شبیه آپارتمان بود تا مسجد. توی خیابان کارگر شمالی



موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۱۹

ماجرای مُلکداری در کشور ماهیتی کُمیک پیدا کرده و ربطی هم به دولت فعلی نداشته و اساسا این وضعیت مُبدل به رویکرد همه دولت ها و جناح های سیاسی در ایران شده.

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۵ ، ۱۹:۵۷
موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۵ ، ۰۱:۳۳

«مردم ایران نشان داده اند رویکردشان در تحولات سیاسی ـ اجتماعی ناظر بر این واقعیت است که همواره می دانند چه نمی خواهند اما نمی دانند چه می خواهند»!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۴۴

گاهی گفتنِ "چشم حتما" به معنای "زودتر خفه شو و برو گمشو" می باشد. در موقعیت های ظریفی که حتی شما نخواهید فهمید طرف حالش خوب است یا بد، ممکن است منظور از این عبارت از سوی استفاده کننده، این معنای فاخر! باشد.



موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۴ ، ۱۹:۳۵
امروز مادرم به همراه خاله شماره 1 برگشتند تبریز.

+ تا چند ساعت پیش فکر می‌کردم قبر پیامبر هم توی بقیع کنار امام حسن (ع) هست که از این گمراهی آشکار نجات یافتم.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۴ ، ۲۲:۱۳

دارم به شخصه دهن خودم رو سرویس می‌کنم:


در کنار عضویت در n تا گروه تلگرامی خوب و بد، چرت و پرت

تو هشتا گروه علمی-برقی هم عضو شدم. بیشتر پیام‌های جدیدم مربوط به همین هشتا گروه هست. یه حسی از درون بهم میگه که باید همشون رو بخونی وگرنه اطلاعات مفیدی رو از دست میدی. همین حس باعث می‌شه از کار اصلی خودم عقب بیافتم. با این وجود دست از لجبازی خودم بر نمی‌دارم و همچنان به مطالعه این گروه‌ها ادامه می‌دهم.


گروه فک و فامیل‌های نوه نتیجه‌های حاج حسن که مربوط نوه‌های پدربزرگ مادریم میشه و خودم افتتاحش کردم پست گذاشته که:

دقت کردین میری زیربارون دهنتو مث کروکدیل باز میکنی که یه قطره بارون بره تودهنت ، نمیره !؟
.
.
حالا داری بایکی صحبت میکنی ، یه تف کوچولو ازدهنش میاد بیرون صاف میره تو لوزوالمعدت

با خوندن این پست یاد خاطره ای از اول دبیرستان افتادم،
دبیرستان که بودم!
نه این جوری شروع بکنم بهتره:
یه روز سر کلاس ... نشسته بودیم و من ردیف اول با دوستم بودم. از جمله بزه کاران کلاس محسوب می‌شدیم. الکی بحث راه می انداختیم که سر معلم گرم بشه و درس نده، سوال نپرسه. عاشق تراکتور و پرسپولیس بود و ما از همین نقطه ضعفش استفاده می کردیم و زهرمون رو میریختیم. کلاس این معلم زنگ دوم بود. معمولا معلم ها بین دو زنگ به صرف صبحانه مشغول میشدند. ظاهرا اون روز صبحانه نون پنیر بود، این رو از روی در و گوهرهایی که وقت حرف زدن از درون دهان مبارکش به لبه لب ش منتقل می شد می گم. یه چیزای سفیدی که تف نبودند حتما پنیر بودند. به رسم مرسوم و به عهد معهود مشغول به توطئه بودیم و معلم در حال ذکر مناقب پرسپولیس. منم مثل کروکودیل دهنم را باز کرده بودم و در بحر چرندیات ایشان مستغرق، و کیفور دست پخت خودم. یه دفعه یه تیکه از پنیرها شوت شد توی دهنم و من در حالا بالا آوردن!!! به به!!! 
معلم تا آخر کلاس چیزی نفهمید اما دور و بریام چرا. آب دهنم را یک ساعتی نگه داشتم و تصمیم گرفتم از این به بعد خفه خون بگیرم و جلوی ایشون دستم رو روی دهنم بذارم. بغل دستیم با خودش دسمال می آورد و موقع حرف زدن ایشون صورتش رو پاک می کرد:))))

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۴ ، ۲۳:۰۹

من حامی بابک زنجانی هستم.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۴ ، ۲۲:۴۸