... ،

دارالمجانین

... ،

دارالمجانین

اگر گذرت به اینجا افتاده بهتر است بدانی که
"یه چیزت میشه"

طبقه بندی موضوعی

۱۵ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

قانون اول روز بد:

اگر بخت تصمیم بگیرد امروزتان را خراب کند، حتما می‌کند و شما به هیچ وجه جلودار آن نیستید.


قانون دوم روز بد:

اگر صبح بیدار شدید و اتفاق بدی برایتان افتاد منتظر اتفاقات بدتری باشید. به بیان دیگر "بدتر از این دیگه نمی‌شه" یک عبارت همیشه غلط است.




۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۲۱

سلام

نمی‌دهم که مجبور نباشی جواب بدهی

این جوری که نمی‌شه.

از کله سحر بری سر کار

این ور بدو اون ور بدو

با مدیر عامل چک و چونه بزن

از همه بدتر "سا" رو ردیف کن

و یه ربع مونده به افطار تشنه و گشنه و ایضا خسته برسی خوابگاه و تازه بفهمی نه تن ها افطاری نداری بلکه شام نیز هم

کس یا کسانی در اتاق هستند اما با وجود آنها حتی یک چایی خالی هم برای افطار آماده نیست

نا امید می‌روی نماز را می‌خوانی و به صورت لِه لِه خودت را به اتاق می‌رسانی

نون و پنیر و حلوایی به رگ می‌زنی و خودت را آماده می‌کنی برای درست کردن شام

خورشت قرمه سبزی که داری

پس باید برنج ش را ردیف کنی...

در همین حین است که آهی از نهادت برمی‌خیزد که " ای کاش زن گرفته بودیم تا گرسنه نمونده بودیم "

این مرض فصلی است و هر ساله در ایام ماه مبارک رمضان در بین مجردین مرد گرسنه شایع می‌شود و با

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت...

این مرض نیز خود به خود فروکش می کند.


اگر فکر کردید می‌خوام زن بگیرم سخت اسیر اشتباه شدید زیرا:

از اونجایی که فردا احتمالا باز هم دیر می‌رسم خوابگاه شام فردا را از همین حالا ردیف کرده ام (همین قورمه سبزی هست دیگه!)
پس فردا افطاری مهمون مدیر عامل هستم
پس اون فردا هم عازم خانه و کاشانه

با این حساب خدا رو شکر ماه رمضان امسال نیز به خیر و خوشی گذشت، تا شاید باشد ماه رمضانی بعد

+ هم اتاقیم می‌گه دیشب یه ساس روی کیبورد لپ تاپش پیدا کرد، بعد ایشون هم با ملاطفت انداختتش بیرون. خوب مرد حسابی می‌کشتیش، الآن می‌ره زن و بچه اش رو هم با خودش میاره. توی اتاقی با این سطح کیفیت از تمیزی ساس که سهله، سگ هم بیاد نباید تعجب کنی. امشب دیدم داره اتاق رو جارو می‌زنه.



۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۰:۵۵
حدس می‌زنید
"سا" چیست/کیست/به چه معناست؟

راهنمایی: جاندار است و تو جیبم جا نمی‌شود.


+راستی کسی از مصطفی خبر نداره؟ نکنه بی‌خبر رفته مرده؟


فَأَمَّا الْاِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ

وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ



امّا انسان هنگامی که پروردگارش او را برای آزمایش ، اکرام می کند و نعمت می بخشد ( مغرور می شود و ) می گوید: «پروردگارم مرا گرامی داشته است!»

و امّا هنگامی که برای امتحان ، روزیش را بر او تنگ می گیرد ( مأیوس می شود و ) می گوید: «پروردگارم مرا خوار کرده است!»
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۲۲:۱۶

نشسته م توی اتاق

یه دفعه یه قاشق از نمی‌دونم کجا پرت شد کنار صندلیم!!!

خدا رو شکر نخورد تو سرم

کسی هم توی اتاق نیست

چیزی نیست احتمالا جن بوده!



+ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ...   "انعام 54"

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۲۲:۲۳

راهپیمایی روز قدس امسال قسمتم نشد.

اگر می‌رفتم

بیشتر از اینکه بخوام از مظلوم دفاع کنم

بر سر ظالم فریاد می‌کشیدم.


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۱۳:۵۲

اولاً: لابد دقت کردید که توی نوشته‌هام چقدر غلط املائی دارم، شاید به این خاطر ه که اکثراً وقتی می‌نویسم که حالت عادی نداشته باشم، یا خوشحالم یا ناراحت، یه کم بیشتر - یه کم کمتر. تقریبا حالت نرمال ندارم. دارالمجانین ه جایی برای آدمای آنرماله!

ه ه ه ه


ثانیاً: چند وقتی ه که به فلاکت و بدبختی ش بردم. بدترین نوع فقر همین فقر فکری است. هم دلم براش می‌سوزه و هم از نظرات مشعشع ش ناراحتم. لابد خدا باید شفاش بده.


آن‌کس که بداند و بداند که بداند

اسب خرد از گنبد گردون بجهاند


آن‌کس که بداند و نداند که بداند

بیدار کنندش که بسی خفته نماند


آن‌کس که نداند و بداند که نداند

لنگان خرک خویش به منزل برساند


آن‌کس که نداند و نخواهد که بداند

حیف است چنین جانوری زنده بماند


آن‌کس که نداند و نداند که نداند

در جهل مرکب ابدالدهر بماند


ثالثاً: یکبار قبلن ها گفتم، اون سیاستی که پدر مادر نداره با ما هم نسبتی نداره. سیاستی که از دیانتم حاصل شود را آرزوست. چرا پشت سر کسی که نمی‌تونه از خودش دفاع بکنه حرف می‌زنی؟ لابد فکر می‌کنی خیلی آدم چیز فهمی هستی که دم به دقه نظر می‌دی؟ آخه کی گفته که هر کسی در مورد هر چی نظر بده. دیشب رفتی مراسم شب احیا، قبول باشه. حالا اومدی پشت سر شیخ ه هرچی از دهنت درمیاد می‌گی. شمایی که درست یا غلط غیبت می‌کردی روزه ت قبول باشه اما یه کم زود افطار کردی، اون هم با گوشت برادر مرده خودت :(


رابعاً: موش تو سوراخ نمی‌رفت، لابد جارو به دمش می‌بست می‌‌رفت. همیشه پای یک جارو در اتاق ما در میان است.




۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۴ ، ۲۰:۰۳
داشتم اخبار ساعت 14 رو نگاه می‌کردم که دیدم خبرنگار میگه:
اسرائیل از این مذاکرات ناراحته و گفته اگر این مذاکرت به نتیجه برسه بدبخت میشیم و چه و چه ...

آقا...

اینکه بیاییم استدلال کنیم که چون ظاهراً اسرائیل از این مذاکرات ناراحت شده پس ما داریم درست پیش می‌ریم و ایرادی به مذاکراتمون وارد نیست و مذاکره چه خوبه ...
چیزی شبیه داستان روباه و زاغ و قالب پنیر است،
نیست؟
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۴:۲۱
هم اتاقیم داره اخبار BBC نگاه میکنه.
"پشت صحنه خبرنگاران در وین"
بهش که مدت‌هاست پیگیر مذاکرات هسته‌ای است می‌گم که
ان شا الله مذاکرات که به نتیجه برسه اما اگه به نتیجه برسه شما حسابی حوصله ات سر میره [دیگه ببین به کجا رسیدی که به همچین خبرایی هم رحم نمی‌کنی].

مذاکره می‌کنیم، خب بکنیم اما خواهشا دیگه مذاکراتمون رو تئوریزه نکنیم، به نظرم اینکه برای توجیه کارامون صلح امام حسن (ع) رو مثال بزنیم و یا عاشورا را درس مذاکره بدانیم در خوشبینانه ترین حالت برداشت سطحی از دین است.


علت صلح از زبان خود امام حسن (ع):

«أمّا والله ما ثنانا عن قتال أهل الشّام  ذلّة و لا قلّة، و لکن کنّا نقاتلهم بالسّلامة و الصّبر، فشیب السّلام بالعداوة، و الصّبر بالجزع، و کنتم تتوجّهون معنا و دینُکم أمام دنیاکم، و قد اصبحتم الآن و دنیاکم أمام دینکم، و کنّا لکم و کنتم لنا، و قد صرتم الیوم علینا ... و إنّ معاویة قد دعا إلی أمرٍ لیس فیه عزّ و لانصفةٌ، فإن أردتم الحیاة قبلناه منه، و اغضضنا علی القذی، و إن أردتم الموت بذلناه فی ذات الله، و حاکمناه إلی الله؟ - واضاف الرّاوی:  فنادی القوم بأجمعهم؛ بل البقیة و الحیاة!-» (بحارالأنوار ج44 ص 21)

«امّا به خدا سوگند ! ما را ذلّت و کم تعدادی از جنگ با أهل شام ناامید نکرد ! بلکه ما با شما (یاران بد عهد) با همدلی و صبر به جنگ با دشمن می پرداختیم که همدلی با دشمنی و صبر با ناشکیبی پیر شد . آن روز که شما به ما روی خوش نشان می دادید دینتان پیشروتر از دنیاتان بود ( دنیاطلب نبودید) و ما با شما بودیم و شما با ما، ولی الان دنیاتان از دینتان پیشی گرفته است (دنیاطلب شده اید) بنابراین بر علیه ما شده اید ! ...معاویه ما را به چیزی دعوت می کند که در آن نه عزّت است و نه انصاف ، اگر جان دوست هستید صلحش را قبول کنیم و چشم بر این خس و خاشاک ببندیم، و  اگر جان نثار و شهادت طلب هستید حکم معاویه را حواله به سوی خدا کنیم  ؟! – راوی گوید : جماعت فریاد کردند که ما ماندن و زندگی می خواهیم!»




صلح امام حسن (ع) نتیجه خیانت سردارانی بود که به جای نبرد با معاویه او را کدخدا می دانستند. و اگر امروز کارگزاران ادعا می‌کنند که شرایط ما همان شرایط صلح امام حسن (ع) است بیش از همه چیز خود را متهم می‌کنند.


+ راستی قرار است اگر مذاکرات به نتیجه برسد مشکل آب خوردن ما هم حل شود، فقط از مسئولین محترم خواهش می‌کنم سریع‌تر به نتیجه برسند که ماه رمضونی هلاک شدیم از تشنگی.
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۲۰:۳۱
سلام
دیروز سرکار بودم که دوستم زنگ زد
که
به چه نشسته ای بیا که دارن از خوابگاه بیرون مون می کنند
چرا؟ تا دیروز که می‌گفتند یالا بیاین پولتون رو بدین، حالا که گرفتن می‌گن بفرمایین بیرون ( البته من هنوز ندادم چون مسئولش نبود)
گفتند از فردا خوابگاه بسته خواهد بود تا حدود دو هفته دیگه، جهت انجام تعمیرات.

جا دارد اینجا تشکر کنم از مسئولین دانشگاه که شب می خوابند و صبح پا میشن و تصمیمات انقلابی می‌گیرند.

از مسئولین خوابگاه هم بی خود و بی جهت سپاسگزارم.

یک تشکر دیگه هم بکنم از مسئولین دانشگاه بابت بستن اکانت تغذیه اینجانب.

در کل مسئولین دانشگاه ماه رمضونی خیلی هوامون رو دارن.

+ یک سوال اساسی: آیا مسئولین دانشگاه هم راضی میشن بچه‌های خودشون توی ماه رمضون، بدون غذا، با کلی فشار درسی و غیر درسی آلاخون بالاخون بشن؟

+ دیروز رفتم آشپزخونه که از آبسرد کن آب بخورم تا شاید اعصابم از اعصاب خورد کنی های هم اتاقیم آرام بشه که دیدم گربه بی شعور رفته توی سینک ظرف شویی آفتاب بالانس می‌ره. منو دید پرید پایین. چنان شوتش کردم که درس عبرتی بشه برای خواهر/برادرش که شاید ماجرا بود.

+ دیشب توی خواب احیا گرفتم، سوال نفرمائید.
۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۱۱:۳۶

از اون جایی که اون کارخونه و یا کارگاه و حتی شرکت مذکور کچلمون کرد که تو رو خدا بیا و تنهامون نذار، حتی شده هفته ای یک روز!!! بنده تصمیم گرفتم یک ماه به صورت نیمه وقت برم بعدش فکرامو بکنم و تصمیم بگیرم که نروم.

از همون اوایل به دنبال اولین بهانه ای بودم که کارم رو ادامه ندم،دلیلش هم مسیر نسبتا صعب العبورش(!) هست. امروز فهمیدم یکی از بچه ها که با من اونجا مستخدم شده از قم پا میشه میاد. صبح ها بعد سحر راه می افته میاد اونجا، هفت میرسه اما ساعت کاریش از هشت حساب میشه :( اینو وقتی میذارم کنار حقوقش که کمتر از منه احساس می کنم که باید کمی بخاطر بهونه های الکی خجالت بکشم.

البته خجالت کشیدن من چیزی از بار مسئولین نسبتا محترمی که مسئولیت تأمین کار این قشر از جامعه را دارند کم نمی کند.

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۴ ، ۲۳:۵۰