... ،

دارالمجانین

... ،

دارالمجانین

اگر گذرت به اینجا افتاده بهتر است بدانی که
"یه چیزت میشه"

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با موضوع «اسمش رو نبر!» ثبت شده است

دلم میخواد ولو بشم رو زمین

پابکوبم

داد بزنم

که

پدرم...

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۲۱

چند روزی است که مادرم به همراه خاله شماره 1 اومدن تهران و حدود یک هفته ای اینجا هستند.
امروز بردمشون خونه رو بهشون نشون دادم.
خدا رو شکر حال مادرم خیلی خوبه. داروهای این روانپزشکی اخیرا رفته خیلی خوب باهاش ساختن. خودش میگه حالم نسبت به قبل خیلی بهتر شده. بهش می گم اگه خوبه بده ما هم بخوریم بلکه بهتر بشیم.
خاله شماره 1 دخترای توی خیابون رو به مادرم نشون می ده و میگه:
نسرین، ببین نباید از تهران برای پسرت زن بگیری، می بینی که این دخترا با چه ریخت و قیافه ای میان بیرون؟! دختر فقط از شهرستان باید بگیری...
مادرم ریز می خنده و یه سقلمه ای به خالم می زنه.
من: هر موقع خواستیم بگیریم در موردش فکر می کنیم.

این خاله شماره 1 راه به راه گزینه می ذاره روی میز.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۴ ، ۲۱:۱۲
ماه رمضان را تمام توان کار می کردم، درس می خوندم که برای تعطیلات رفتم خونه یه چند وقتی رو با خیال راحت استراحت کنم، بگردم و تفریح کنم. خیلی وقته که وقت خالی نداشتم. هر زمان به بهونه ای درگیر بودم. کنکور دکتری و پروژه ارشد، خود دکتری، کار، پروپوزال دکتری. دیگه مغزم آماس کرده بود.
شب قرار بود برای افطار مهمون مدیرعامل شرکتمون باشیم در رستورانی در چیتگر. فرداش هم می خواستم برم خونه که چند روز آخر ماه رمضون رو خونه باشم و بعدش هم مسافرت و ددر دودور!
صبح با زنگ تلفن بیدار شدم که بیا...
یک روز زودتر می رفتم خونه شاید پدرم الآن زنده بود.
و من چند سالیست که استراحت نکرده ام.
این خستگی روحی چند وقته هم مزید بر علت شده
از خستگی نفسم بالا نمیاد

کار
دنبال خونه
کار
دنبال خونه
کار
دنبال خونه

یادم باشه از مصاحبه امروزم بگم
یا از حس مور مور شدن دیروز

فعلا برای اینکه حس فضولی تون رو گل بندازم بدانید و آگاه باشید که...

دختری که جهاز نداره این همه ناز نداره

میمون هرچی زشت تر ادا و اطوارش بیشتر

والسلام


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۴۶

سلام

نمی‌دهم که مجبور نباشی جواب بدهی

این جوری که نمی‌شه.

از کله سحر بری سر کار

این ور بدو اون ور بدو

با مدیر عامل چک و چونه بزن

از همه بدتر "سا" رو ردیف کن

و یه ربع مونده به افطار تشنه و گشنه و ایضا خسته برسی خوابگاه و تازه بفهمی نه تن ها افطاری نداری بلکه شام نیز هم

کس یا کسانی در اتاق هستند اما با وجود آنها حتی یک چایی خالی هم برای افطار آماده نیست

نا امید می‌روی نماز را می‌خوانی و به صورت لِه لِه خودت را به اتاق می‌رسانی

نون و پنیر و حلوایی به رگ می‌زنی و خودت را آماده می‌کنی برای درست کردن شام

خورشت قرمه سبزی که داری

پس باید برنج ش را ردیف کنی...

در همین حین است که آهی از نهادت برمی‌خیزد که " ای کاش زن گرفته بودیم تا گرسنه نمونده بودیم "

این مرض فصلی است و هر ساله در ایام ماه مبارک رمضان در بین مجردین مرد گرسنه شایع می‌شود و با

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت...

این مرض نیز خود به خود فروکش می کند.


اگر فکر کردید می‌خوام زن بگیرم سخت اسیر اشتباه شدید زیرا:

از اونجایی که فردا احتمالا باز هم دیر می‌رسم خوابگاه شام فردا را از همین حالا ردیف کرده ام (همین قورمه سبزی هست دیگه!)
پس فردا افطاری مهمون مدیر عامل هستم
پس اون فردا هم عازم خانه و کاشانه

با این حساب خدا رو شکر ماه رمضان امسال نیز به خیر و خوشی گذشت، تا شاید باشد ماه رمضانی بعد

+ هم اتاقیم می‌گه دیشب یه ساس روی کیبورد لپ تاپش پیدا کرد، بعد ایشون هم با ملاطفت انداختتش بیرون. خوب مرد حسابی می‌کشتیش، الآن می‌ره زن و بچه اش رو هم با خودش میاره. توی اتاقی با این سطح کیفیت از تمیزی ساس که سهله، سگ هم بیاد نباید تعجب کنی. امشب دیدم داره اتاق رو جارو می‌زنه.



۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۰:۵۵