... ،

دارالمجانین

... ،

دارالمجانین

اگر گذرت به اینجا افتاده بهتر است بدانی که
"یه چیزت میشه"

طبقه بندی موضوعی

زنده ام

دوشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۴۶ ب.ظ
ماه رمضان را تمام توان کار می کردم، درس می خوندم که برای تعطیلات رفتم خونه یه چند وقتی رو با خیال راحت استراحت کنم، بگردم و تفریح کنم. خیلی وقته که وقت خالی نداشتم. هر زمان به بهونه ای درگیر بودم. کنکور دکتری و پروژه ارشد، خود دکتری، کار، پروپوزال دکتری. دیگه مغزم آماس کرده بود.
شب قرار بود برای افطار مهمون مدیرعامل شرکتمون باشیم در رستورانی در چیتگر. فرداش هم می خواستم برم خونه که چند روز آخر ماه رمضون رو خونه باشم و بعدش هم مسافرت و ددر دودور!
صبح با زنگ تلفن بیدار شدم که بیا...
یک روز زودتر می رفتم خونه شاید پدرم الآن زنده بود.
و من چند سالیست که استراحت نکرده ام.
این خستگی روحی چند وقته هم مزید بر علت شده
از خستگی نفسم بالا نمیاد

کار
دنبال خونه
کار
دنبال خونه
کار
دنبال خونه

یادم باشه از مصاحبه امروزم بگم
یا از حس مور مور شدن دیروز

فعلا برای اینکه حس فضولی تون رو گل بندازم بدانید و آگاه باشید که...

دختری که جهاز نداره این همه ناز نداره

میمون هرچی زشت تر ادا و اطوارش بیشتر

والسلام


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۱۶

نظرات  (۲)

۱۶ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۲۹ none of your business
امروزیه دختره زنگ زد گفت:شماااااا؟!

منم گفتم:ببخشید اشتباه برداشتم ...!!

.
.
.
.
.
.
.
..
.
.
.

خودش مُرد از خنده ....فردا تشییع جنازشه!!!
ایرانسلم زنگ زد گفت خعلی بات حال کردم،
یه هفته بهت اس نمیدم حال کن :|
پاسخ:
:))
۱۶ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۳۲ none of your business
من آن برگ خزانم ...
.
.
.
.
.
.
.
.
عه !!! بزه منو خورد 😐

عجب حیوون نفهمیه ها!
داشتم پست احساسی میذاشتم :)))