... ،

دارالمجانین

... ،

دارالمجانین

اگر گذرت به اینجا افتاده بهتر است بدانی که
"یه چیزت میشه"

طبقه بندی موضوعی

۱۲ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

1)

شیخی به میان قومی رفت و گفت:

می خواهید احکامی به شما بیاموزم که در دنیا و آخرت سعادتمند شوید؟

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۴ ، ۲۳:۳۷
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۴ ، ۱۱:۳۹
موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۱:۱۶

1. یک شنبه برای یه پروژه کاری رفتم ساوه. توی مسیر مسکن پرند رو دیدم. همون مسکنی که مزخرف خوندنش. متاسفم برای خودم که افرادی با چنین طرز تفکری عنان وزرات مسکن رو در دست گرفته اند.

2. چهارشنبه اهواز بودم، فولاد خوزستان، رفته بودم که یه کلاس آموزشی یک روزه براشون برگزار کنم. کارخونه اش قد شهر ما بود. از مهمون نوازی شون خوشم نیومد. هوا عالی بود.

3. پنج شنبه رفتم خونه ای که خریدیم رو ببینم که در چه مرحله ایه. تا عید تحویل می گیریم. اما تا عید باید 30 میلیون جور بکنم. فعلا 18 میلیون تونستم جمع بکنم. البته اگه بخوام کابینت و سنگ ش رو خودم بزنم باید حدود 10-15 میلیون بیشتر از این جور بکنم. جور میشه ان شا الله.

4. دنبال یه کار دیگه ام. اگه بخوام بیام جنت آباد دیگه این کاری که الآن دارم برای خیلی دور میشه. 2 ساعت طول می کشه که برسم سر کار. مخصوصا حالا که ماشین ندارم. روزی 4 ساعت تو راه باشی، فکرش رو بکن. ارزشش رو نداره.

5. آسمان آسوده است از بی قراری‌های ما...گریه طفلان نمی‌سوزد دل گهواره را

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۴ ، ۰۰:۲۱
این روزها بیشتر از همه چیز دلم برای ماردم می سوزد...
حس می کنم خیلی تنهاست...
چند ماه پیش رفته بودم پیش استادم که قضیه فوت پدرم رو بهش بگم، بعد از ابراز تاسف و تاثر و تالم بهم گفت که بیشتر از تو دلم برای مادرت می سوزه. چند وقت دیگه تو زن می گیری و تشکیل خانواده می دی اما این مادرته که تا آخر عمرش تنهاست و باید با دوری پدرته بسازه.
بعد از فوت پدرم چند بار از مادرم شنیدم که بهم گفته که :
کاشکی تو یه خواهری داشتی که پیش من بمونه و تو با آرامش خاطر بری تهران و به درس و مشقات برسی. چیکار کنم که نمی تونم تنهایی برم توی اون خونه زندگی کنم. الآن تو از یه طرف فکر پیش منه، از یه طرف می ری سر کار، از اون یکی طرف هم درس و مشق داری.
بعد از فوت پدرم ماردم رفته خونه پدر بزرگ و مادربزرگم و خونه خودمون خالی مونده. اونجا هم حوصله اش سر می ره. دلش می گیره. بی تعارف بگم هر چند مادرم دیوانه مادرش هست اما پدرم رو بیشتر از پدر و مادر خودش دوست دارد. الآن هم کسی نمی تونه مثل من بهش آرامش بده. کاش خواهری داشتم که می تونست کمکش بکنه. مشکل اینجاست که تا کسی این درد رو نکشه نمی تونه مادرم رو درک بکنه. اون هایی هم که درک کردن دچار آلزایمر مصلحتی شدن.
خلاصه فکر می کنم مادرم خیلی تنهاست. مجبورم چندین نقش را برای مادرم بازی کنم. متاسفانه من بازی گر خوبی نیستم. تا حالا بلد بودم که نقش پسرش رو بازی کنم از این به بعد ... . 


+ آهنگ Mama رو برای ماردم فرستادم. جواب مادرم: باز کردم محشر بود ممنونتم پسرم حیف که من مامان خوبی نبودم برات
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۴ ، ۲۳:۵۷

شــب بــود و مــاه و اختــر و شمــع و مــن و خیــال

خــواب از ســرم بــه نغمــه مــرغــی پــریــده بــود


در گــوشــه اتــاق فــرو رفتــه در سکــوت

رویــای عمــر رفتــه مــرا پیــش دیــده بــود


درعــالــم خیــال بــه چشــم آمــدم پــدر

کــز رنــج چــون کمــان قــد ســروش خمیــده بــود


مــوی سیــاه او شــده بــود انــدکــی سپیــد

گــویی سپیــده از افــق شــب دمیــده بــود


یــاد آمــدم کــه در دل شبهــا هــزار بــار

دســت نــوازشــم بــه ســر و رو کشیــده بــود


از خــود بــرون شــدم بــه تمــاشــای روی او

کــی لــذت وصــال بــدیــن حــد رسیــده بــود


چــون محــو شــد خیــال پــدر از نظــر مــرا

اشکــی بــه روی گــونــه زردم چکیــده بــود


سهراب سپهری

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۴ ، ۱۵:۴۹

اول یک فاتحه‌ای نثار رفتگان خودتون و من بکنید...

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۴ ، ۰۰:۰۵
می بخور منبر بسوزان مردم آزاری نکن

ظریفی از م.ن.1 (میم-نون) پرسیدندی: یا جناب م. مسالةُ، رخصت می‌نَهید؟
و جناب م. در جواب: بلی هر سوالی داری بپرس که به طرفة العینی پاسخ دهم. چرا که...

من آنم که رستم بود پهلوان
ثبت است در جریده عالم دوام ما

ظریف پرسید: شما که ریشتون بس مطوّل بود، شب ها موقع خُسبیدن ریشتان در زیر لحاف بُود یا بر روی لحاف بُود؟

جناب م. دستی به ریش مطوّل خود کشید. هر چه اندیشید چیزی به مخیله اش خطور نکرد که گفته اند...

توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
می‌گزم لب که چرا گوش به نادان کردم2

البته این رو برای اینجا نگفته اند، آنچه گویندگان در وصف جناب م. گفته اند...

کار هر بز نیست خرمن کوفتن
گاو نر می خواهد و مرد  کهن


جناب م. که از دریای علم و ذکاوت بهره ای داشت به طفل درونش گفت که "شب موقع خواب می‌بینم که ریشم را زیر لحاف می‌نِهم یا روی لحاف می‌نِهم؟ آری این فکر خوبی است!". به ظریف گفت که: 

جوابت را چو فردا شود به فردا دهم!

و گفته اند که: 

مشکلی نیست که آسان نشود
مرد باید که هراسان نشود

شب به وقت خواب در لحاف، هر کاری کرد مگه خُسبیدنش می‌آمد. ریشش را بر زیر لحاف نِهاد خُسبش نبرد. چند دقیقه بعدش ریشش را از زیر به روی آورد اما افاقه نکرد. و تا خود صبح ریشش را زیر و رو کرد...

دوش مرغی به صبح می‌نالید...

اینجا بود که آه و واه جناب م. بلند شد که:
آخه ظریف، مگه نونت نبود آبت نبود، اصلا سوال توی دنیا قحطی بود؟ درسته که ریش نداری و به ریشه است اما

چراغی را که ایزد برفروزد
هر آن کس پُف کند ریشش بسوزد

از ما گفتن بود.

عرضم تمام.
صلوات


1. مهندس نصرالدین
2. حافظ 

+ پاسخ یکی از دوستان که ازم پرسیده بودن ما تو ترکی به چهار دُرد می‌گیم یا دُرت یا هر چی دیگه. واگذارش کردم به خدا!

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۲۳:۵۸

دانشجویی:

بعضیام دست خودشون نیست...

خدای انژری اند

استادم رو می گم. صبحی بهم ایمیل زد که به چه نشسته ای؟ موتور آوردم بیا و ببینش.

بعد از حدود دو ماه رفتم پیشش...

کلی انرژی + داده بهم

نشسته بودیم داشتیم درباره موتوره صحبت می کردیم که به نظر شو یش زنگ زد.

خبر اکسپت شدن مقاله شون رو داد. قرار بر این شد.

از بنده هم بخاطر خوش قدمی م تشکر ویژه ای به عمل آمد.


امروز کوئیز داشتم که به نظرم خیلی گلابی بود.


معلمی:

امروز آزمایشگاه هم داشتم. با اینکه هیچ سنسی نسبت به آزمایش نداشتم اما خدا رو شکر آزمایش با خوبی و خوشی تموم شد، به عبارتی بچه مردم رو نکشتم.


کارمندی:

امروز در کل به خوبی و خوشی تموم شد. فقط یه درد سر جدید برام درست که اون هم این که چهارشنبه باید برم اهواز. سفر کاریه

سفر لغو شد و موند برای هفته بعد.


دیشب:

دخترخاله و همسر محترم با کلی خوراکی و غذا اومدند خوابگاه. توشون تمر هندی هم بود :)))

بردمشون خونه رو نشون دادم. هواش اونجا از شبیه هوای ولایت ماست.


در ضمن کابیت هم خواستید می زنیماااا !

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۴ ، ۱۵:۵۷

شما دلتون برای پدرتون تنگ بشه چیکار می کنید؟

من که راهی پیدا نکردم.


آخه مگه الآن وقت رفتن بود، تو باید به من زندگی کردن رو یاد می دادی بعد. بدون تو من چطوری زندگی کنم؟ حداقل جواب اس ام اس هام رو بده.


شادم تصور می کنی وقتی ندانی

لبخندهای شادی و غم فرق دارند

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۴ ، ۲۳:۳۳