... ،

دارالمجانین

... ،

دارالمجانین

اگر گذرت به اینجا افتاده بهتر است بدانی که
"یه چیزت میشه"

طبقه بندی موضوعی

3-1=0

جمعه, ۲۲ آبان ۱۳۹۴، ۰۳:۴۹ ب.ظ

شــب بــود و مــاه و اختــر و شمــع و مــن و خیــال

خــواب از ســرم بــه نغمــه مــرغــی پــریــده بــود


در گــوشــه اتــاق فــرو رفتــه در سکــوت

رویــای عمــر رفتــه مــرا پیــش دیــده بــود


درعــالــم خیــال بــه چشــم آمــدم پــدر

کــز رنــج چــون کمــان قــد ســروش خمیــده بــود


مــوی سیــاه او شــده بــود انــدکــی سپیــد

گــویی سپیــده از افــق شــب دمیــده بــود


یــاد آمــدم کــه در دل شبهــا هــزار بــار

دســت نــوازشــم بــه ســر و رو کشیــده بــود


از خــود بــرون شــدم بــه تمــاشــای روی او

کــی لــذت وصــال بــدیــن حــد رسیــده بــود


چــون محــو شــد خیــال پــدر از نظــر مــرا

اشکــی بــه روی گــونــه زردم چکیــده بــود


سهراب سپهری

دیشب خواب پدرم رو دیدم. اونچه که دیدم و ندیدم بماند، اما یه چیزی توی خوابام مشترکه و اونم اینکه 

توی عالم خواب وقتی پدرم رو میبینم با ذوق و شوق میخوام به اطرافیان نشون بدم که...

بیاین ببینید، پدرم زنده است...ایناها اینجاست...اما کسی نمی بیندش...بعد کم کم تصویر پدرم محو میشه و من گریان دنبال پدرم میگردم.


ترجیع بند سوالای مادرم هربار که باهاش تلفنی صحبت میکنم:

بابات رو تو خواب ندیدی؟

و من هربار یه جوری از جواب دادن طفره میرم، بهش دروغ نگم راستش رو هم نمیگم.

امشب بهم میگه چرا دل و دماغ حرف زدن نداری، و من درسا رو بهونه میکنم که خیلی زیادن. بهم میگه نرو سرکار از درسات عقب افتادی...این جور حرف زدن مال خستگی نیست، مثل اینکه دلتنگی می کنی.و من از آب و هوای اون اطراف می پرسم.

مادر است دیگر، دست خودش نیست. از دور می فهمد که پسرش چه مرگش است. 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۲۲