... ،

دارالمجانین

... ،

دارالمجانین

اگر گذرت به اینجا افتاده بهتر است بدانی که
"یه چیزت میشه"

طبقه بندی موضوعی

یک روز کاری

پنجشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۴۹ ق.ظ

شب حدود ساعت ۱:۳۰ خوابیدم

سحری ۳:۳۰ بیدار شدم

۴:۴۰ گرفتم بخوابم، اما مادرم بیدار بود و سمت خدا تماشا می کرد

۶:۳۰ از خواب پا شدم و رفتم دوش بگیرم. هنوز نمی دونستم که ساعت چنده. آفتاب زده بود و هوا روشن بود اما تخمینی از ساعت نداشتم. اگر به این نتیجه می رسیدم که دیرتر از ۹ می رسم سر کار، کار رو کنسل می کردم و می رفتم دانشگاه. زیر دوش خدا خدا می کردم که ساعت از ۸ گذشته باشه و من برم دانشگاه. حالا مثلا اگر دیرتر برسم سر کار چه اتفاقی می افته ؟ راستش هیچی، فقط معتقدم که باید کار رو از اول صبح شروع کرد، غیر ماه رمضون معمولا ساعت ۷:۳۰ می رم سر کار، البته حداکثر دو روز تو هفته. حدود ۲ ساعت هم تو راه هستم. 

ساعت ۷:۴۵ از خونه زدم بیرون و ۹:۲۳ رسیدم سر کار. 

۱۶:۲۹ از کار به سمت مترو شیخ الرئیس.

دانشگاه حدود ساعت ۱۷:۳۰ و خرید گوجه سبز

تا ۱۸:۳۸ دانشگاه و پروژه و شبیه سازی و کوفت و زهرمار و مرض و جواب نگرفتن و یک نگاه حسرت امیز به نسکافه های داخل کمد

۱۹ مترو صادقیه و اتوبوس جنت آباد 

۲۰:۱۰ صف نون تافتون محل و خرید توت (چون مادرم توت خیلی دوست داره) و موز

۲۰:۳۰ رسیدن به خونه

۰۰:۴۸ گذاشتن یه پست پست

من هر وقت پدرم رو تو خواب می بینم بهم می گه من نمردم، زنده ام

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۶/۰۳/۱۱