... ،

دارالمجانین

... ،

دارالمجانین

اگر گذرت به اینجا افتاده بهتر است بدانی که
"یه چیزت میشه"

طبقه بندی موضوعی

۲۲ مطلب با موضوع «مادرم» ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۷ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۴۸

ﻣﺎﺩﺭ (یه بنده خدایی) ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ :

ﺍﺯ ﻫﺮ کسی،

ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﻮﻗﻊ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ..‌.!! ﺍﺯ ﻋﻘﺮﺏ ﺗﻮﻗﻊ ﻣﺎﭺ ﻭ ﺑﻮﺳﻪ ﻭ ﺑﻐﻞ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ

ﺑﺎﺵ‌‌‌‌‌...

ﺍﻻﻍ ﮐﺎﺭﺵ ﺟﻔﺘﮏ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﺍﺳﺖ...

ﺳﮓ ﻫﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﮔﺎﺯ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ، ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻣﯽ ﺗﮑﺎﻥ

ﻣﯽ ﺩﻫﺪ..‌.

ﮔﺮﺑﻪ ﻫﻢ ﺗﮑﻠﯿﻔﺶ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ...! ﺣﺎﻻ تو هی ﺑﯿﺎ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ ﻣﭻ ﺑﮑﻦ ﺗﻮﯼ

ﮐﻮﺯﻩ ﻋﺴﻞ،

ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺩﻫﻦ ﺁﺩﻡ ﻧﺎﻧﺠﯿﺐ...!! ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ!!

ﺗﻮﻗﻌﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﮐﻢ ﮐﻨﯽ،

ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﻫﻢ ﮐﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ...

ﺭﺍﺣﺘﺘﺮ ﻫﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ.‌..!!

من زندگی خودم را میکنم و برایم مهم نیست چگونه قضاوت میشوم .


چاقم,لاغرم,قد بلندم,کوتاه قدم,سفیدم,سبزه ام

همه به خودم مربوط است

مهم بودن یا نبودن رو فراموش کن

روزنامه ی روز شنبه زباله ی روز یکشنبه است

زندگی کن به شیوه خودت با قوانین خودت با باورها و ایمان قلبی خودت

مردم دلشان می خواهد موضوعی برای گفتگو داشته باشند

برایشان فرقی نمی کند چگونه هستی

هر جور که باشی حرفی برای گفتن دارند

شاد باش و از زندگی لذت ببر

چه انتظاری از مردم داری ؟؟؟

آنها حتی پشت سر خدا هم حرف می زنند "


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۵۹

دلم میخواد ولو بشم رو زمین

پابکوبم

داد بزنم

که

پدرم...

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۲۱

ساعت 3 امتحان دارم و من هنوز ...

با تقریب خوبی می شه گفت هیچی نخوندم. نه اینکه نخونده باشم، برای این امتحان خوندن فایده ای ندارد.

استاد گفته یا امتحان بدید یا پروژه و یا ترکیبی از این دو.

با توجه به رزومه ای که از استاد سراغ دارم با تقریب خوبی می تونم بگم که اگر امتحان بدم نمره کامل نمیشم.

به همین خاطر تمام تخم مرغ هام رو چیدم توی سبد پروژه، یا نمره کامل یا هیچی!

پروژه اش رو انجام دادم، به همین خاطر امتحان زیاد برام مهم نیست. البته نمی شه روی پروژه قمار کرد، استاده دیگه دست خودش نیست، یه وقت دیدی حال کرد و زد زیر میز و تمام کاسه و کوزه هات رو به هم ریخت. مثلا یهو تصمیم بگیره نمره پروژه رو به صفر میلش بده یا اصلا تصمیم بگیره از پروژه م خوشش نیاد.


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۲۶

لوستر فروشی زنگ زده که بیاین لوسترهاتون رو بردارید ببرید، دیگه نمی خرمشون.

دیشب بهم می گفت که شماره حساب بده پولش رو بریزم به حسابت!


شوخی خوبی بود خدا!


موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۴ ، ۲۱:۳۹
فردا که یه کس دیگه/ یه جور دیگه/ یه آدم دیگه/... شدم یادم باشه که 
چه کسی / چه جوری/ چه آدمی/... بودم.

شرایط خیلی سخته،
زندگی که پدر و مادرم در این سی و چند سال جمع کردند داره از هم می پاشه
داریم جز به جز و المان به المان خونه مون رو dismantle می کنیم.
دیروز ماشین
امروز لوستر
فردا فرش
پس فردا سکه

نمی خوام از جزئیات بنویسم که خیلی تلخ اند
اما اگر قرار باشد فردا روزی زنده باشم یادم می ماند که در دیروزی همچون امروز چه ها کشیده ام 
و تو از من در تمام این روزها لبخند و تبسم دیده ای.
موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۴ ، ۰۰:۱۸

ساعت ۶ بیدار باش.

نماز

ساعت ۶:۳۰ حرکت به سمت شرکت

مترو و رسیدن به منتها الیه تهران

ساعت ۷:۳۵ ورود به شرکت و به عبارتی کارخونه

سرو کله زدن با n جور مقاومت و خازن و ماسفت و ترانس، و n+1 جور کس و نا کس

ساعت ۱۹:۵۰ خروج از شرکت

مترو و حرکت به سمت دانشگاه

ساعت ۲۱:۰۵ رسیدن به دانشگاه

بررسی شبیه سازی هایی که دیروز گذاشتم اجرا بشند و امروز جواباش رو گرفتم

ساعت ۲۳:۱۲ حرکت از دانشگاه به سمت خوابگاه

ساعت ۲۳:۳۰ شام

ساعت ۲۳:۴۵ ارسال نتایج شبیه سازی به همگروهی

ساعت ۲۴:۰۰ حرکت به سمت آشپزخانه جهت شستن ظرفای امروز و دیروز و فردا

ساعت ۲۴:۳۰ حرکت از آشپزخانه به اتاق و از اتاق به نمازخانه جهت نماز برای پدر

ساعت ۱:۰۰ حرکت از نماز خانه به سمت اتاق و پست گذاشتن

فردا: برو به خط اول

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۴ ، ۰۱:۴۰

حکایت امتحان دادن ما حکایت مسابقه خرگوش و لاک پشت است.

به فرض اینکه درس خیلی گلابی تشریف دارد، نخوندم و نخوندم و رسید موقع امتحان

فَوَقَعَ ما وَقَعَ.


موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۴ ، ۲۳:۵۹

دیشب حدودای 1:30 خوابیدم...درس داشتم

صبح حدودای 5:30 بیدار شدم...باید برم سر کار

صبح حدودای 9:30 دوستم پیغام داد که حلالم کن دارم می‌رم...چند ساعت دیگه عازم کاناداست، احتمالا برای همیشه

حدودای 10:30 از نیروگاه همدان برای بازدید اومدند

ظهر فهمیدم حال مادرم اصلا خوب نیست...از دار دنیا همین یه مادر مونده برام

19:09 ساعت خروجم بود

تمرکزم را از دست داده ام

یکی از انتظارها پوچ از آب در اومد. تنها یک شانس دیگر باقی است.

شب دراز است و قلندر بیدار

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۴ ، ۲۳:۵۸

+ اَلو...

- بعله اَلو...

+ فردا بیا خونه ما، چله است.

- ان شا الله یه وقت دیگه. درگیر کار و درس و دانشگاهم فرصتش نیست.

+ چند روز پیش خونه مادربزرگت زنگ زدم، مادرت نبود. مادربزرگت گفت رفته بیرون. به موبایل مادرت هم زنگ زدم گوشی ش رو برنداشت، یا نشنید، یا هرچی دیگه...

- احتمالا نشنیده، از اونجایی که زیاد از گوشی ش سر در نمیاره بعدا هم نمی تونه بفهمه که کسی زنگ زده بوده ( توضیح میس کال ).


کاشکی کمی مثل خودشون پر رو بودم...

راضی به زحمت نیستیم. می بینید گوشی رو بر نمی داریم خب شما هم زنگ نزنید. شما به وظیفه خودتون عمل کردید، اوکی! ممنون. ما شعور نداشتیم. همانطور قبلا سال به سال سراغی از ما نمی گرفتید بازم نگیرید. می تونم ادای خوب بودن رو در بیارم اما نمی تونم ادای خوب بودن شما رو قبول کنم. نقش آدم خوبه قصه زندگی مو به شما نمی دهم P:

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۴ ، ۲۰:۴۴