... ،

دارالمجانین

... ،

دارالمجانین

اگر گذرت به اینجا افتاده بهتر است بدانی که
"یه چیزت میشه"

طبقه بندی موضوعی

۲۸ مطلب با موضوع «ط-ب1: 102» ثبت شده است

نشسته م توی اتاق

یه دفعه یه قاشق از نمی‌دونم کجا پرت شد کنار صندلیم!!!

خدا رو شکر نخورد تو سرم

کسی هم توی اتاق نیست

چیزی نیست احتمالا جن بوده!



+ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ...   "انعام 54"

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۲۲:۲۳

راهپیمایی روز قدس امسال قسمتم نشد.

اگر می‌رفتم

بیشتر از اینکه بخوام از مظلوم دفاع کنم

بر سر ظالم فریاد می‌کشیدم.


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۱۳:۵۲

اولاً: لابد دقت کردید که توی نوشته‌هام چقدر غلط املائی دارم، شاید به این خاطر ه که اکثراً وقتی می‌نویسم که حالت عادی نداشته باشم، یا خوشحالم یا ناراحت، یه کم بیشتر - یه کم کمتر. تقریبا حالت نرمال ندارم. دارالمجانین ه جایی برای آدمای آنرماله!

ه ه ه ه


ثانیاً: چند وقتی ه که به فلاکت و بدبختی ش بردم. بدترین نوع فقر همین فقر فکری است. هم دلم براش می‌سوزه و هم از نظرات مشعشع ش ناراحتم. لابد خدا باید شفاش بده.


آن‌کس که بداند و بداند که بداند

اسب خرد از گنبد گردون بجهاند


آن‌کس که بداند و نداند که بداند

بیدار کنندش که بسی خفته نماند


آن‌کس که نداند و بداند که نداند

لنگان خرک خویش به منزل برساند


آن‌کس که نداند و نخواهد که بداند

حیف است چنین جانوری زنده بماند


آن‌کس که نداند و نداند که نداند

در جهل مرکب ابدالدهر بماند


ثالثاً: یکبار قبلن ها گفتم، اون سیاستی که پدر مادر نداره با ما هم نسبتی نداره. سیاستی که از دیانتم حاصل شود را آرزوست. چرا پشت سر کسی که نمی‌تونه از خودش دفاع بکنه حرف می‌زنی؟ لابد فکر می‌کنی خیلی آدم چیز فهمی هستی که دم به دقه نظر می‌دی؟ آخه کی گفته که هر کسی در مورد هر چی نظر بده. دیشب رفتی مراسم شب احیا، قبول باشه. حالا اومدی پشت سر شیخ ه هرچی از دهنت درمیاد می‌گی. شمایی که درست یا غلط غیبت می‌کردی روزه ت قبول باشه اما یه کم زود افطار کردی، اون هم با گوشت برادر مرده خودت :(


رابعاً: موش تو سوراخ نمی‌رفت، لابد جارو به دمش می‌بست می‌‌رفت. همیشه پای یک جارو در اتاق ما در میان است.




۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۴ ، ۲۰:۰۳
داشتم اخبار ساعت 14 رو نگاه می‌کردم که دیدم خبرنگار میگه:
اسرائیل از این مذاکرات ناراحته و گفته اگر این مذاکرت به نتیجه برسه بدبخت میشیم و چه و چه ...

آقا...

اینکه بیاییم استدلال کنیم که چون ظاهراً اسرائیل از این مذاکرات ناراحت شده پس ما داریم درست پیش می‌ریم و ایرادی به مذاکراتمون وارد نیست و مذاکره چه خوبه ...
چیزی شبیه داستان روباه و زاغ و قالب پنیر است،
نیست؟
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۴:۲۱
هم اتاقیم داره اخبار BBC نگاه میکنه.
"پشت صحنه خبرنگاران در وین"
بهش که مدت‌هاست پیگیر مذاکرات هسته‌ای است می‌گم که
ان شا الله مذاکرات که به نتیجه برسه اما اگه به نتیجه برسه شما حسابی حوصله ات سر میره [دیگه ببین به کجا رسیدی که به همچین خبرایی هم رحم نمی‌کنی].

مذاکره می‌کنیم، خب بکنیم اما خواهشا دیگه مذاکراتمون رو تئوریزه نکنیم، به نظرم اینکه برای توجیه کارامون صلح امام حسن (ع) رو مثال بزنیم و یا عاشورا را درس مذاکره بدانیم در خوشبینانه ترین حالت برداشت سطحی از دین است.


علت صلح از زبان خود امام حسن (ع):

«أمّا والله ما ثنانا عن قتال أهل الشّام  ذلّة و لا قلّة، و لکن کنّا نقاتلهم بالسّلامة و الصّبر، فشیب السّلام بالعداوة، و الصّبر بالجزع، و کنتم تتوجّهون معنا و دینُکم أمام دنیاکم، و قد اصبحتم الآن و دنیاکم أمام دینکم، و کنّا لکم و کنتم لنا، و قد صرتم الیوم علینا ... و إنّ معاویة قد دعا إلی أمرٍ لیس فیه عزّ و لانصفةٌ، فإن أردتم الحیاة قبلناه منه، و اغضضنا علی القذی، و إن أردتم الموت بذلناه فی ذات الله، و حاکمناه إلی الله؟ - واضاف الرّاوی:  فنادی القوم بأجمعهم؛ بل البقیة و الحیاة!-» (بحارالأنوار ج44 ص 21)

«امّا به خدا سوگند ! ما را ذلّت و کم تعدادی از جنگ با أهل شام ناامید نکرد ! بلکه ما با شما (یاران بد عهد) با همدلی و صبر به جنگ با دشمن می پرداختیم که همدلی با دشمنی و صبر با ناشکیبی پیر شد . آن روز که شما به ما روی خوش نشان می دادید دینتان پیشروتر از دنیاتان بود ( دنیاطلب نبودید) و ما با شما بودیم و شما با ما، ولی الان دنیاتان از دینتان پیشی گرفته است (دنیاطلب شده اید) بنابراین بر علیه ما شده اید ! ...معاویه ما را به چیزی دعوت می کند که در آن نه عزّت است و نه انصاف ، اگر جان دوست هستید صلحش را قبول کنیم و چشم بر این خس و خاشاک ببندیم، و  اگر جان نثار و شهادت طلب هستید حکم معاویه را حواله به سوی خدا کنیم  ؟! – راوی گوید : جماعت فریاد کردند که ما ماندن و زندگی می خواهیم!»




صلح امام حسن (ع) نتیجه خیانت سردارانی بود که به جای نبرد با معاویه او را کدخدا می دانستند. و اگر امروز کارگزاران ادعا می‌کنند که شرایط ما همان شرایط صلح امام حسن (ع) است بیش از همه چیز خود را متهم می‌کنند.


+ راستی قرار است اگر مذاکرات به نتیجه برسد مشکل آب خوردن ما هم حل شود، فقط از مسئولین محترم خواهش می‌کنم سریع‌تر به نتیجه برسند که ماه رمضونی هلاک شدیم از تشنگی.
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۲۰:۳۱
سلام
دیروز سرکار بودم که دوستم زنگ زد
که
به چه نشسته ای بیا که دارن از خوابگاه بیرون مون می کنند
چرا؟ تا دیروز که می‌گفتند یالا بیاین پولتون رو بدین، حالا که گرفتن می‌گن بفرمایین بیرون ( البته من هنوز ندادم چون مسئولش نبود)
گفتند از فردا خوابگاه بسته خواهد بود تا حدود دو هفته دیگه، جهت انجام تعمیرات.

جا دارد اینجا تشکر کنم از مسئولین دانشگاه که شب می خوابند و صبح پا میشن و تصمیمات انقلابی می‌گیرند.

از مسئولین خوابگاه هم بی خود و بی جهت سپاسگزارم.

یک تشکر دیگه هم بکنم از مسئولین دانشگاه بابت بستن اکانت تغذیه اینجانب.

در کل مسئولین دانشگاه ماه رمضونی خیلی هوامون رو دارن.

+ یک سوال اساسی: آیا مسئولین دانشگاه هم راضی میشن بچه‌های خودشون توی ماه رمضون، بدون غذا، با کلی فشار درسی و غیر درسی آلاخون بالاخون بشن؟

+ دیروز رفتم آشپزخونه که از آبسرد کن آب بخورم تا شاید اعصابم از اعصاب خورد کنی های هم اتاقیم آرام بشه که دیدم گربه بی شعور رفته توی سینک ظرف شویی آفتاب بالانس می‌ره. منو دید پرید پایین. چنان شوتش کردم که درس عبرتی بشه برای خواهر/برادرش که شاید ماجرا بود.

+ دیشب توی خواب احیا گرفتم، سوال نفرمائید.
۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۱۱:۳۶

به نام خدا

افرادی که وسعت دیدشون به اندازه گردی شکمشونه حاضرند از دوستش پول قرض بگیرند، بختیاری بخرند و بخورند و به اون یکی دوستشون که سر سفره باهاشون نشسته و داره نون و ماست میخوره و تازه روزه هم بوده یه تعارف خالی هم نکنند.

این قسم از افراد مرتب یخچال رو بررسی میکنند که نکند هم اتاقی شون چیزی خریده باشد و آن‌ها از آن بی خبر باشد. مرتب از المان های سبد کالایی که از خونه برای دوستشون فرستاده شده می پرسند، « تو این نایلون چی ه که برات فرستادند؟ اون مشکی ه چیه؟»

اقدامات افراد شکم پرست تنها به این محدود نمی شود، بعد از اینکه کتلت های مامان پز بین هم اتاقی ها تخس شد و این جانداران سهم خود را میل کردند، فردای آن روز یخچال موقع بررسی یخچال از اون یکی هم اتاقی که اتفاقا مشهدی هم هست میپرسد؟ «تو چرا کتلت هات رو نمی خوری؟ نمی خوری من بخورم؟».

باید هوای هم اتاقی خودم رو داشته باشم وگرنه گاوها که به سهم علف خود بسنده نمی کنند.



 آخرین کتابی که خوانده ام کتاب "مفید در برابر باد شمالی" است. (یکشنبه 94/03/10 ساعت 1:22 بامداد)
حکایت دوستی عاشقانه دو نفر است که به طور اتفاقی از طریق یک ایمیل اشتباهی باهم آشنا می‌شوند. این دو هرگز همدیگر را ندیده‌اند. در عین حال که دوست دارند که همدیگر را ببینند اما این وسط مشکلی برای ارتباط با هم دارند. خانم قصه ما اصرار دارد که ارتباطش در حد دوستی است اما رفتارش چیزی بیشتر از آن را نشان می‌دهد. آقای قصه ما هم سعی می‌کند خود را به خانم زیاد نزدیک نکند. مشکل همسر خانم قصه ماست! بعله درست شنیدید. چیزی که خانم قصه ما از آن بی خبر است اطلاع آقای همسر از ماجرا است. کم کم آقای همسر وارد بازی می‌شود و مشکل خود را با خانم قصه ما حل می‌کند و همه گل و بلبل و یک باره داستان تمام می شود.
جز مزخرف ترین کتاب هایی است که تا بحال خوانده ام، دیالوگهای سبک و بی ارزش(البته چندجا دیالوگ خوب هم توش هست که در برابر سطور بی ارزشش قطره آبی است در برابر دریا). نه تنها چیزی بهم اضافه نکرد بلکه یک چیزی هم ازم گرفت و آن وقتم بود. چند بار خواستم کتاب را نیمه کاره تمام کنم اما دوست نداشتم نخوانده درباره ش نظر بدهم. کتاب از جمله کتاب هایی است که ارزش یکبار خواندن را هم ندارد. به پیشنهاد یکی از امت مسلمان کتاب را خریدم اما حالا می فهمم اگر بجاش پفک می خریدم ارزشش از این بیشتر بود.


۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۲

یکی از خوشبختی هایی که آدمایی مثل مصطفی ازش بی نصیب اند خوشبختی دریافت سبد کالای است

نه از این سبد کالاهایی که دولت بهمون می ده

از اون دست سبد کالاهایی که خانواده از شهرستان برام می فرستند

پارسال که خونه داشتم از این سبد کالاها خیلی دریافت می کردم اما امسال با وجود نعمت خوابگاه و غذای خوشمزه اون دیگر نیازی به سبد کالا نیست.

دیروز رفتم از ترمینال سبدم رو دریافت کردم

1. دو بسته 24 تایی دلمه برگ مو

2. 5-6 بسته قرمه سبزی

3. یک سطل ماست پر کتلت

4. زولبیا-بامیه

5. آلبالو

6. زردآلو

7. برنج خشک

8. سیر

9. تخم کدو

10. راحت الحلقوم

11. حلوا

12. پول

بهمون گفته بودند که خوابگاه دیگه بهمون غذا نمی ده (ماه رمضان و بی غذایی = تشکر از مسئولین)

به خونه زنگ زدم گفتم چند بسته خرشت(شاید هم خورشت) برام بفرستند.

دیگه راحت الحقلوم برا چی؟؟؟ زولبیا؟؟؟ سیر نه سیر؟؟؟

اون چیزی که بیشتر از همه سوپرایزم کرد راحت الحلقوم بود :))

پول رو مادربزرگم برام فستاده بود. درسته که خدا رو شکر احتیاجی ندارم و بارها ازش خواستم از این کارا نکنه اما چه میشه کرد؟

بالاخره اون هم دوست داره برای نوه اش یه کاری بکنه و بهترین و شاید ساده ترین کار براش همین پول دادن باشه.

نمی خوام این خوشحالی رو ازش بگیرم.

حلوا هم دست پخت خاله شماره 2 است، بغیر مادرم دست پخت ایشون رو قبول دارم و لا غیر.

خیلی خوشگل و مجلسی درست کرده بود. روش هم برجسته اول اسمم رو نوشته بود، می دونم که این هم کار دختر شماره 2 خاله شماره 2 است (کوچکترین دخترخاله خانواده).


+ دانشجویی که تهرانی باشه نمی تونه حسرت دست پخت مادرش رو بکشه.



آقا ما از این کار (دل) کندیم اما اونا ول کن ما نیستند.
یکشنبه مدیر عامل بهم پیامک داده که عیبی نداره دو-سه روز تو هفته هم بیایی مشکلی نیست، و با من در تماس باش.
اما من همچنان نرفتم
امروز هم مدیر بخشی که قرار بود توش کار کنم بهم زنگ زد که عیبی نداره دو روز بیا، یه ماه بیا و بعدش اگه بهت بد گذشت دیگه نیا.
ان شا الله قراره با مصطفی همکار بشم. نشد هم عیبی یوخ


۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۱۹:۳۷

فردا امتحان دارم و هنوز کلی از مطالب مونده که باید مرور کنم

همین بهونه کافی بود که که نرم برای تشعییع شهدا


هم اتاقیم اومده می گه قضیه شهدای غواص چیه که همه جا زدند؟

قضیه غواص ها رو بهش گفتم

بعد برگشته میگه: مثل اینکه غواص هم بودند!


پ ن پ ... استغرالله!


با اینکه پسر خوبی ه و اما خیلی ساده است، همین سادگی وقتی با چاشنی مذهب مخلوط می شه یه معجون خطرناکی درست میکنه که ماحصل ش میشه :

1) با اسرائیل خوب می شه دوست هم بود

2) امام خمینی نه، آقای خمینی

3) اقتصاد لیبرال

4) نماز جماعت تعطیل

5) هرکسی توی حزب منه خوبه و هرکسی اون طرفی آدم بده است

6) ...



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۲۹

خیلی دوست دارم که در مراسم تشعییع 175 شهید غواص شرکت کنم

اما

فکر نکنم بتونم برم

لعنت بر امتحانات

لعنت!


همیشه درس بهانه ای بوده برای زندگی نکردنم


+ خدایی وقتی این شهدا رو می بینید خجالت نمی کشید؟ حالا هی برید اختلاس کنید، از کارتون بزنید، دزدی کنید، آقازاده بازی دربیارید، حزب بازی کنید، ساپورت بپوشید و آزادی یواشکی راه بندازید، ... نمی دونم هر کاری دیگه ای خواستید بکنید اما بدونید که مدیونید.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۰۶:۴۶