... ،

دارالمجانین

... ،

دارالمجانین

اگر گذرت به اینجا افتاده بهتر است بدانی که
"یه چیزت میشه"

طبقه بندی موضوعی

خوشبختی شماره 1

چهارشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۷ ب.ظ

یکی از خوشبختی هایی که آدمایی مثل مصطفی ازش بی نصیب اند خوشبختی دریافت سبد کالای است

نه از این سبد کالاهایی که دولت بهمون می ده

از اون دست سبد کالاهایی که خانواده از شهرستان برام می فرستند

پارسال که خونه داشتم از این سبد کالاها خیلی دریافت می کردم اما امسال با وجود نعمت خوابگاه و غذای خوشمزه اون دیگر نیازی به سبد کالا نیست.

دیروز رفتم از ترمینال سبدم رو دریافت کردم

1. دو بسته 24 تایی دلمه برگ مو

2. 5-6 بسته قرمه سبزی

3. یک سطل ماست پر کتلت

4. زولبیا-بامیه

5. آلبالو

6. زردآلو

7. برنج خشک

8. سیر

9. تخم کدو

10. راحت الحلقوم

11. حلوا

12. پول

بهمون گفته بودند که خوابگاه دیگه بهمون غذا نمی ده (ماه رمضان و بی غذایی = تشکر از مسئولین)

به خونه زنگ زدم گفتم چند بسته خرشت(شاید هم خورشت) برام بفرستند.

دیگه راحت الحقلوم برا چی؟؟؟ زولبیا؟؟؟ سیر نه سیر؟؟؟

اون چیزی که بیشتر از همه سوپرایزم کرد راحت الحلقوم بود :))

پول رو مادربزرگم برام فستاده بود. درسته که خدا رو شکر احتیاجی ندارم و بارها ازش خواستم از این کارا نکنه اما چه میشه کرد؟

بالاخره اون هم دوست داره برای نوه اش یه کاری بکنه و بهترین و شاید ساده ترین کار براش همین پول دادن باشه.

نمی خوام این خوشحالی رو ازش بگیرم.

حلوا هم دست پخت خاله شماره 2 است، بغیر مادرم دست پخت ایشون رو قبول دارم و لا غیر.

خیلی خوشگل و مجلسی درست کرده بود. روش هم برجسته اول اسمم رو نوشته بود، می دونم که این هم کار دختر شماره 2 خاله شماره 2 است (کوچکترین دخترخاله خانواده).


+ دانشجویی که تهرانی باشه نمی تونه حسرت دست پخت مادرش رو بکشه.



آقا ما از این کار (دل) کندیم اما اونا ول کن ما نیستند.
یکشنبه مدیر عامل بهم پیامک داده که عیبی نداره دو-سه روز تو هفته هم بیایی مشکلی نیست، و با من در تماس باش.
اما من همچنان نرفتم
امروز هم مدیر بخشی که قرار بود توش کار کنم بهم زنگ زد که عیبی نداره دو روز بیا، یه ماه بیا و بعدش اگه بهت بد گذشت دیگه نیا.
ان شا الله قراره با مصطفی همکار بشم. نشد هم عیبی یوخ


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۱۰

نظرات  (۴)

ما به دنیا آمده ایم که با زندگی کردن قیمت پیدا کنیم نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم. آیت الله بهجت
فکر کردم روح پست های من تو روح این پست حلول شایدم هلول کرده این پست با پست های من مو نمیزنه
مامان بزرگ خدابیامرز من نون هم می‌فرستاد
منم فقط دستپخت مامانمو قبول دارم
آخ آخ.. پول... ینی با این پولا خاطره دارمااااااا :)))))
خدا مادربزرگتونو طول عمر بده و سایه شون همیشه بالای سرتون باشه
سیر؟! :)))))
خوابگاه واقعا شورشو درآورده
اون از خوابگاه درجه چند که به رتبه فلان که شما باشی دادن
اینم از غذا
هم اتاقی تونم که هیچی
هم اتاقی منم روزه نمیگرفت ولی اصن جلوی من غذا که هیچی، آب هم نمیخورد!
پاسخ:
سیر برای اینکه ماست+سیر درست کنم بریزم روی دلمه ها بخورم!

خوابگاه درجه یکشون هم چندان تعریفی نداره.
اتاق دو نفره که نصف اتاق فعلیم هست رو دادن به چهار نفر.

+ وقتی مقایسه می کنم امکانات اینجا رو با امکانات کفرستان به بچه هایی که اپلای می کنند و می روند حق می دهم.
سلام
اولاً تبریک میگم. وبلاگ خوبی داری. من قبلاً نمی دونستم و اگر نه زودتر میخوندم.
در ضمن نمیدونستم انقدر فشار روته واگر نه خیلی بیشتر کنارت میبودم.
(علاوه بر این شاید یکی از اشکالهای آدمایی مثل ما اینه که خیلی نتیجه گرا هستیم و به اونچه وظیفه مون هست فکر نمیکنیم. در نتیجه حتی اگه همه ی تلاشمون رو بکنیم و نتیجه نگیریم ناراحت و بیتاب میشیم. ولی کسی که برای خدا کار میکنه اصلاً نباید این شکل رفتار کنه و باید خودش رو به خداش بسپاره.)
 انشاالله کار هم جور میشه "اندکی صبر سحر نزدیک است".


پاسخ:
سلام

یه ربع که نه اما به مدتی تو کف این بودم که این "م ن" کیه؟
نکنه مخاطب خاص داشتیم و خبر نداشتیم :دی
خوش اومدی
داشتن خانواده‌ی مهربان، موهبت بزرگی است