... ،

دارالمجانین

... ،

دارالمجانین

اگر گذرت به اینجا افتاده بهتر است بدانی که
"یه چیزت میشه"

طبقه بندی موضوعی

۴۹ مطلب با موضوع «پدرم» ثبت شده است

دارم از تو اینترنت دنبال خونه می‌گردم.

با حدود 250-275 میلیون چی میشه خرید؟ کجا؟


گاهی وقتا لازمه یه یزرگتری بدون این که بخواد دلیلش رو برات توضیح بده بهت بگه که این کار رو نکن و اون کار رو بکن.


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۰۰

سلام

هرچه زودتر باید سنگ قبر پدرم رو آماده کنم.

شعر یا نوشته خوب برای سنگ قبر چی سراغ دارید؟


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۵۵

درسته که پدرم فوت کرده

درسته که بدبختی مثل مور و ملخ از سر و کولم بالا می ره

درسته که حال مادرم اصلا رو براه نیست

همه اینا درستن اما

اینم درسته که " اگه نگیم نخندیم پیاز می‌شیم می‌گندیم"



مادرم: می‌گه دیشب خواب دیدیم پدرت یه زن چادری رو فرستاده خونه مون بهم می‌گه این سه میلیون رو بردار خرج کفن و دفن کن. یعنی اون زن کی بوده؟

من: احتمالا زن دومش بوده.



رفتم شناسنامه باطل شده پدرم رو از ثبت احوال گرفتم، دو تا سوراخ به همراه مهر "فوت شد" در تمام صفحاتش. خیلی تلخ ه. روزای اول وقتی می‌شنیدم کسی می‌گفت "خدا رحمتش بکنه" عصبانی می‌شدم و می‌خواستم سرش داد بزنم که "پدر خودت فوت شده مردک، حرف دهنت رو بفهم". یا وقتی کسی می خواست خاطره‌ای تعریف بکنه شروع می کرد که بگه "خدا بیامرز آقا..." انتظار هر اسمی رو بعد از آقا داشتم غیر از اسم پدرم، یعنی وقتی کسی این ترکیب واژگان رو بکار می‌گرفت چند لحظه هنگ می‌کردم که کی رو داره می‌گه. الآن ش هم نمی‌خوام باور کنم، نمی‌تونم باور کنم. 

خلاصه شناسنامه به دست رفتم خونه و برای اینکه بار درام قضیه رو کم کنم گفتم: مامان مشتلق بده؟

مامان: چیه؟ چی شده؟

من: امروز اثبات شد که بابا زن دیگه‌ای نداشته.

مامان: فکر کردم بابات زنده شده.



مامان: چرا بابات به خوابم نمیاد؟ چرا نمیاد بگه چیکار کنیم چیکار نکنیم؟ دلم براش تنگ شده.

من: تو رو می‌خواد چیکار وقتی حوری‌ها هستند!



دلم یک بغل بابا می‌خواهد.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۴
مرگ بعضیا سرشار از خیر و برکت است
مثلا
یکی از فامیلا که تارک الصلاة بود بعد از فوت پدرم دوباره نمازخون شده، یا اون یکی ...

بعد از فوت پدرم فهمیدم که مادرم لیلی نبود، مجنون پدرم بود شایدم بعد مرگش شد.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۳

آیا در خانه شما نیز وقتی پدرتان نیست

یخچال

جارو برقی

شیر آب

دستگیره در ورودی

حتی آینه کاری ستون وسط پذیرایی

بیشتر از وقتی که پدرتان خانه است 

خراب/داغون/کنده می‌شود؟


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۲۷
بیشتر از اینکه حال خودم بد باشه ناخوشی احوال مادرم منو درگیر/دلگیر کرده

فقط منم که می تونم آرومش کنم، به همین خاطر بیشتر پبشش می‌مونم. اما وقتی هم که پیشش هستم کارای پدرم رو ول معطل می‌مونه.
کارای 40 ام
بهشت زهرا
بیمه پدرم که فکر می‌کردم قراره 60 م باشه روش برای رهن یه خونه توی تهران(مادرم را بیارم پیش خودم) حساب کرده بودم و حالا فهمیدم 25 م ه. اون هم معلوم نیست کی قراره پرداخت بشه
کارای حصر وراثت برای اینکه حقوق پدرم به مادرم انتقال پیدا بکنه
گشتن برای پیدا کردن یه خونه تو تهران
کاری رو هم که داشتم تقریبا دارم از دست می‌دم
درس و مشق هم که تعطیل

راستی اگه کارای حصر وراثت تموم بشه و بتونم تاکسی رو بفروشم می‌خوام با پولش یه ماشین برای مادرم بگیرم. پدرم هر شب مادرم رو می‌برد بیرون می‌چرخوند. بنده خدا پوسید اونقدر توی خونه نشست. رفت و آمد با تاکسی و آژانس هم براش سخته. فعلا به دنبال یه ماشینی هستم که مال یه خانم دکتر باشه و باهاش فقط می رفته مطب و برمی‌گشته. به نظرم 206 SD یا L90 مدل 85 بشه با پول فروش تاکسی گرفت.

حالم داره بهم می‌خوره، باباجون پاشو بیا کارات رو انجام بده. تو که راضی نمی‌شدی من آخ بگم حالا ببین چه کارا که نمی‌کنم.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۹

دیشب یه قسم جدید یاد گرفتم،

به ارواح خاک پدرم!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۰۷:۱۳
الآن خوابگاه هستم
هرجا رو که نگاه میکنم نشونه های پدرم رو می بینم
کارتنی که توش برای ماه رمضون برام غذا فرستاده بود،اسم و شماره تلفن من و خودش رو هم روش نوشته. پول خوردهایی که براش جمع کرده بودم
حتی حیاط خوابگاه که شبا باهاش تلفنی صحبت میکردم،نیمکتی که روش می نشستم و باهاش درباره فوتبال و والیبال و سیاست و اقتصاد و ... صحبت میکردم. دلم خیلی براش تنگ شده
زنگ زدم با مادرم که الآن خونه دایی شه صحبت کردم اما حالم بهتر نشد
زنگ زدم با مادربزرگم صحبت کردم اما کماکان بغض گلوم رو گرفته
۰۹۳۶۲۸۴۸۰۰۰
دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد...
هنوز که هنوزه باورم نشده که دیگه قرار نیست گوشی ش رو برداره
هنوز که هنوزه وقتی یه تاکسی زرد رو می بینم فکر می کنم ماشین بابامه
هنوز که هنوزه منتظرم صبحا پدرم با نون داغ بیاد خونه
هنوز که هنوزه نمی تونم باور کنم که یتیم شدم.
۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۴۵

میگن چرا غذا نمی‌خوری؟

چرا کم می‌خوری؟

یادم نمیاد قبل از اینکه پدرم خونه بیاد غذا خورده باشم

حالا بدون پدرم چطوری غذا از گلوم پایین بره؟

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۵۴