... ،

دارالمجانین

... ،

دارالمجانین

اگر گذرت به اینجا افتاده بهتر است بدانی که
"یه چیزت میشه"

طبقه بندی موضوعی

۴۹ مطلب با موضوع «پدرم» ثبت شده است

سلام

صبح بخیر

هم(ه) چی از یک صبح دل انگیز پاییزی شروع شد.

امروز رو میگم.

اولین بار هست که صبح بخیر می‌گم. می‌خوام به صورت غیر مستقیم بگم که صبح این پست رو گذاشتم.

صبح است، برخیز


1)

یه سوالی که ذهن منو درگیر خودش کرده این است که ملت واقعا خسته اند؟

داشتم سوار هواپیما می‌شدم که برم اهواز، صبح علی الطلوع که هنوز هوا تاریک تاریکه. خلبان جلو در ایستاده و خوش آمد می‌گه. طرف برگشته به خلبان می‌گه سلام، خسته نباشید!

دقیقا از چی خسته نباشه؟ از خواب دیشبش؟

کمی بگردیم عبارات و واژگان بهتری هم می‌تونیم پیدا کنیم.


موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۴ ، ۰۶:۳۹

1. یک شنبه برای یه پروژه کاری رفتم ساوه. توی مسیر مسکن پرند رو دیدم. همون مسکنی که مزخرف خوندنش. متاسفم برای خودم که افرادی با چنین طرز تفکری عنان وزرات مسکن رو در دست گرفته اند.

2. چهارشنبه اهواز بودم، فولاد خوزستان، رفته بودم که یه کلاس آموزشی یک روزه براشون برگزار کنم. کارخونه اش قد شهر ما بود. از مهمون نوازی شون خوشم نیومد. هوا عالی بود.

3. پنج شنبه رفتم خونه ای که خریدیم رو ببینم که در چه مرحله ایه. تا عید تحویل می گیریم. اما تا عید باید 30 میلیون جور بکنم. فعلا 18 میلیون تونستم جمع بکنم. البته اگه بخوام کابینت و سنگ ش رو خودم بزنم باید حدود 10-15 میلیون بیشتر از این جور بکنم. جور میشه ان شا الله.

4. دنبال یه کار دیگه ام. اگه بخوام بیام جنت آباد دیگه این کاری که الآن دارم برای خیلی دور میشه. 2 ساعت طول می کشه که برسم سر کار. مخصوصا حالا که ماشین ندارم. روزی 4 ساعت تو راه باشی، فکرش رو بکن. ارزشش رو نداره.

5. آسمان آسوده است از بی قراری‌های ما...گریه طفلان نمی‌سوزد دل گهواره را

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۴ ، ۰۰:۲۱
این روزها بیشتر از همه چیز دلم برای ماردم می سوزد...
حس می کنم خیلی تنهاست...
چند ماه پیش رفته بودم پیش استادم که قضیه فوت پدرم رو بهش بگم، بعد از ابراز تاسف و تاثر و تالم بهم گفت که بیشتر از تو دلم برای مادرت می سوزه. چند وقت دیگه تو زن می گیری و تشکیل خانواده می دی اما این مادرته که تا آخر عمرش تنهاست و باید با دوری پدرته بسازه.
بعد از فوت پدرم چند بار از مادرم شنیدم که بهم گفته که :
کاشکی تو یه خواهری داشتی که پیش من بمونه و تو با آرامش خاطر بری تهران و به درس و مشقات برسی. چیکار کنم که نمی تونم تنهایی برم توی اون خونه زندگی کنم. الآن تو از یه طرف فکر پیش منه، از یه طرف می ری سر کار، از اون یکی طرف هم درس و مشق داری.
بعد از فوت پدرم ماردم رفته خونه پدر بزرگ و مادربزرگم و خونه خودمون خالی مونده. اونجا هم حوصله اش سر می ره. دلش می گیره. بی تعارف بگم هر چند مادرم دیوانه مادرش هست اما پدرم رو بیشتر از پدر و مادر خودش دوست دارد. الآن هم کسی نمی تونه مثل من بهش آرامش بده. کاش خواهری داشتم که می تونست کمکش بکنه. مشکل اینجاست که تا کسی این درد رو نکشه نمی تونه مادرم رو درک بکنه. اون هایی هم که درک کردن دچار آلزایمر مصلحتی شدن.
خلاصه فکر می کنم مادرم خیلی تنهاست. مجبورم چندین نقش را برای مادرم بازی کنم. متاسفانه من بازی گر خوبی نیستم. تا حالا بلد بودم که نقش پسرش رو بازی کنم از این به بعد ... . 


+ آهنگ Mama رو برای ماردم فرستادم. جواب مادرم: باز کردم محشر بود ممنونتم پسرم حیف که من مامان خوبی نبودم برات
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۴ ، ۲۳:۵۷

شــب بــود و مــاه و اختــر و شمــع و مــن و خیــال

خــواب از ســرم بــه نغمــه مــرغــی پــریــده بــود


در گــوشــه اتــاق فــرو رفتــه در سکــوت

رویــای عمــر رفتــه مــرا پیــش دیــده بــود


درعــالــم خیــال بــه چشــم آمــدم پــدر

کــز رنــج چــون کمــان قــد ســروش خمیــده بــود


مــوی سیــاه او شــده بــود انــدکــی سپیــد

گــویی سپیــده از افــق شــب دمیــده بــود


یــاد آمــدم کــه در دل شبهــا هــزار بــار

دســت نــوازشــم بــه ســر و رو کشیــده بــود


از خــود بــرون شــدم بــه تمــاشــای روی او

کــی لــذت وصــال بــدیــن حــد رسیــده بــود


چــون محــو شــد خیــال پــدر از نظــر مــرا

اشکــی بــه روی گــونــه زردم چکیــده بــود


سهراب سپهری

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۴ ، ۱۵:۴۹

اول یک فاتحه‌ای نثار رفتگان خودتون و من بکنید...

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۴ ، ۰۰:۰۵

شما دلتون برای پدرتون تنگ بشه چیکار می کنید؟

من که راهی پیدا نکردم.


آخه مگه الآن وقت رفتن بود، تو باید به من زندگی کردن رو یاد می دادی بعد. بدون تو من چطوری زندگی کنم؟ حداقل جواب اس ام اس هام رو بده.


شادم تصور می کنی وقتی ندانی

لبخندهای شادی و غم فرق دارند

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۴ ، ۲۳:۳۳

طرف بعد مدتها زنگ زده که مثلا حال منو بپرسه.

خوشحال از اینکه بالاخره یکی یادش افتاد که بعد پدرم "من و مادرم" زنده هستیم.

بعد سلام و احوال پرسی می گه: به مادرت زنگ می زنیم گوشیش خاموشه، خونه مادر بزرگت هم که تلفن رو بر نمی دارن...


من: کی زنگ زده بودید؟ حتما شارژ گوشیش توم شده. الآن که روشنه چون نیم ساعت پیش باهاش صحبت می کردم!


ایشون: نمی دونم، حتما نمی خواد با ما صحبت کنه که جواب تلفن رو نمی ده! (می فهمی خاموش بودن گوشی به چه معناست؟)


ایشون: حتما مرتب می ری شهرستان که مادرت رو ببینی؟ خودت رو درگیر نکن، به درسات برس، این (مادرت) هم یکی مثل بقیه، مردم مگه شوهرشون نمی میره؟


ایشون: از طرف من حتمااا به مادرت سلام برسون، یادت نره هااا.


پرانتز باز

حاج خانم زنگ زدی حالم بگیری [جمله ایهام داشت] ؟

فکر کنم یه حداقل IQ ی دارم که بفهمم داری الکی بهونه میاری!

لطفا کم کاری خودت رو دوش اینو اون ننداز.

حتما شارژش تموم شده و خاموش بوده، گوشیش که تا ابد خاموش نمی مونه. مادربزرگم هم حتمااااااااااا شماره شما رو حفظ ه و وقتی می بینه شما دارید زنگ می زنید بر نمی داره. اون بنده خدا شماره منو هم به زور حفظ ه چه برسه به شما که سالی نیم بار هم زنگ نمی زنید.

از اونجایی که مرتب به گوشی مادرم زنگ می زنم می دونم کی گوشیش خاموش بوده، آخرین باری که خاموش بوده مربوط میشه به سه چهار روز قبل.

آره مرتب می خوام بهش سر بزنم تا کور شود هر آنکه نتواند دید.

سلام برسون یعنی اینکه من دیگه زنگ نمی زنم! به درک!!!

پرانتز بسته

پدر من و شوهر مادر من مرده یه عده دیگه طلبکار شدن. چند ماه پیش به خاله خان باجی ها (اتفاقا نر هم بود) به صورت غیر مستقیم گفتم که تو این شرایط بیشتر از من این مادرم هست که نیاز به حمایت دارد، من به عنوان پسرش تا اونجای که بتونم وظایف خودم رو انجام می دم اما دیگه نمی تونم نقش خواهر، جاری، خواهر شوهر، برادر شوهر و ... را برایش بازی کنم. اجازه ندهید فکر کنه بعد از پدرم حلقه اتصال او به خانوده هم بریده شده. دست مریزاد که خوب بزرگتری کردید، جالبه که هر کدومشون هم برای خودشون شیــــــــخی هستند.
این نیز بگذرد اما رو سیاهی برای زغال ( و به روایتی ذغال) بماند.

متاسفانه
تو این چند وقته بیشتر شماره حساب و شماره کارتشون به رخ من کشیدند تا فهم و شعورشون.


تو بگو یه ذره

اپسیلون کینه ای ازشون ندارم. بعضیا اصلا ارزش این رو ندارن که ازشون ناراحت بشی. یکی که داره برات شکلک در میاره بیشتر از اینکه تو رو مسخره کنه داره قیافه خودش رو کج و کوله می کنه.

پنج شنبه
تو این روزا برای پدرم من هم دعا کنید. پیشاپیش ممنون

لطفا کامپیوتری فکر کنید
یک رشته عدد داریم (مثلا 10 تا) که به صورت رندم توی یک ستون از بالا به پایین چیده شده اند. سریع ترین الگوریتمی که بتواند بزرگترین عدد این رشته را به ما دهد چیست؟ یعنی نیاییم دونه دونه این اعداد رو چک بکنیم.



۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۴ ، ۱۶:۰۱

دیشب همین جوری تصمیم گرفتم که برم خون بدم. از تو اینترنت چک کردم و نزدیکترین جایگاه انتقال خون که نزدیک میدان صادقیه است رو پیدا کردم. قبل از اینکه خون بدیم باید معاینه بشیم. خانم دکتر یکبار فشارم رو گرفت چیزی دستگیرش نشد، دوباره گرفت. ازش پرسیدم چند بود؟ با اکراه جواب داد که 10 (!). گفت اگه بخوای می تونی انصراف بدی؟ نمی دونم با خودش چی فکر کرده بود؟

تا حالا 3 بار خون دادم و هربار هم گروه خونی م +O بوده.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۴ ، ۱۷:۵۰
بزرگترین خوش بختی حقیقی در دنیای مادی خوش حال کردن آدمی است که نیاز به خوش حال شدن دارد، بقیه خوش ی‌ها مجازی اند.

+خواستید اینو بخرید و گوش کنید. مواظب باشید اسلامتان به خطر نیوفتد. مخاطبش برای من پدرم است، شما مجاز هستید هر کسی را بجاش متصور بشید.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۴ ، ۲۲:۰۸
خبر خوش اینکه ساعت مچی ام که توی مترو گم شده بود بالاخره یافت شد. رفتم از بخش اشیای گم شده مترو که نزدیک ایستگاه امام خمینی هست پیگیری کردم و ساعتم رو دوباره احیا کردم. اما این دلیل نمیشه که شما برام دیگه ساعت نخرید.
خبر خوش اینکه چهار شنبه هفته پیش خونه جنت آباد رو خریدیم. درسته که همه پولش رو ندارم بدم اما یه جورایی خریدیم خب.
خبر خوش اینکه تاکسی رو هم فروختم، اما دلم برای تاکسی زرد خورشیدی تنگ میشه. کلی عکس و فیلم ازش گرفتم که بمونه برای بعد.

+ قانوی داریم به اسم 1 به 99. طبق این قانون اگر شما به یک نفر خوبی کنید از 99 نفر دیگه پاداش میگیرید، و برعکس؛ یعنی اگر به یک نفر بدی بکنید توسط 99 نفر دیگه جریمه می شید.
۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۴ ، ۱۷:۴۲