... ،

دارالمجانین

... ،

دارالمجانین

اگر گذرت به اینجا افتاده بهتر است بدانی که
"یه چیزت میشه"

طبقه بندی موضوعی

۱۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

الآن خوابگاه هستم
هرجا رو که نگاه میکنم نشونه های پدرم رو می بینم
کارتنی که توش برای ماه رمضون برام غذا فرستاده بود،اسم و شماره تلفن من و خودش رو هم روش نوشته. پول خوردهایی که براش جمع کرده بودم
حتی حیاط خوابگاه که شبا باهاش تلفنی صحبت میکردم،نیمکتی که روش می نشستم و باهاش درباره فوتبال و والیبال و سیاست و اقتصاد و ... صحبت میکردم. دلم خیلی براش تنگ شده
زنگ زدم با مادرم که الآن خونه دایی شه صحبت کردم اما حالم بهتر نشد
زنگ زدم با مادربزرگم صحبت کردم اما کماکان بغض گلوم رو گرفته
۰۹۳۶۲۸۴۸۰۰۰
دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد...
هنوز که هنوزه باورم نشده که دیگه قرار نیست گوشی ش رو برداره
هنوز که هنوزه وقتی یه تاکسی زرد رو می بینم فکر می کنم ماشین بابامه
هنوز که هنوزه منتظرم صبحا پدرم با نون داغ بیاد خونه
هنوز که هنوزه نمی تونم باور کنم که یتیم شدم.
۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۴۵

میگن چرا غذا نمی‌خوری؟

چرا کم می‌خوری؟

یادم نمیاد قبل از اینکه پدرم خونه بیاد غذا خورده باشم

حالا بدون پدرم چطوری غذا از گلوم پایین بره؟

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۵۴
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۳۷