روز اول...
همیشه روز اول خوابگاه سخته
دیروز روز اولی بود که در خوابگاه جدیدم مسقر شدم
سه هم اتاقی جدیدم قبل من اومده بودند و جاگیر شده اند.
خب مشخص است، هر کی دیرتر برسه باید ته دیگ بخوره
خوابگاه جدید تمیزتر از قبلی است، دسترسی اش به دانشگاه و مترو بهتره
اما اتاقاش در بهترین حالت نصف قبلی ه.
تخت طبقه بالا به من رسیده
اتاق چهار تا کمد داره که یکی از کمدها عملا پره، ستون کنار دیوار رو قاب کردند و براش در گذاشتند تا شبیه کمد بشه در حالیکه توی کمد پر است از ستون.
وسیله هام (کتابا، لباسا، پتو، ساک ) گذاشتم یه گوشه تخت. بالاخره خودم رو یه جوری جا می دم.
احتمالا بیشتر از یک ماه مهمون این خوابگاه نباشم.
+ زدند جون یه عده جماعت رو گرفتند، و حالا برای دادن ویزا به وزرا ما طاقچه بالا می ذارن. ما هم انگار نه انگار پا شدیم رفتیم نیویورک، آشتی کنون. موضع ما هم شده اینکه " عربستان باید در بازگرداندن اجساد مطهر تسریع کند " . یعنی یکی تو این مملکت پیدا نمی شه پا شه یه سیلی بزنه دم گوش این پنگوئن ها.