... ،

دارالمجانین

... ،

دارالمجانین

اگر گذرت به اینجا افتاده بهتر است بدانی که
"یه چیزت میشه"

طبقه بندی موضوعی

۱۴۲ مطلب با موضوع «۲۶ سالگی» ثبت شده است

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۴ ، ۰۰:۲۴

اتفاق خاص:

امروز با سازنده خونه قرار داشتیم. قرار گذاشته بودیم که در مورد کمد دیواری و کفپوش، روشویی دستشویی، چراغ ها و رنگ در و ... صحبت کنیم. تصمیم گرفتیم کفپوش رو سنگ کنیم. مسجد انصار المهدی نمازمون رو خوندیم و برگشتیم. و اون اتفاق خاصی که قراره ازش صحبت کنم اینجا نیافتاد.

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۴ ، ۲۲:۵۲

من حامی بابک زنجانی هستم.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۴ ، ۲۲:۴۸

در بابت ملاقات پوتین با رهبری...

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۴ ، ۲۲:۲۱

صبح که هم اتاقیم داشت می رفت سر کار دو تا از فطیرهایی که مادرم برام آورده بود رو توی کیسه پلاستیکی گذاشتم که و بهش دادم که سرکار بخوره. خودمم برای صبحونه یکی و نصفی اش رو تناول کردم.

امروز کوئیز داشتم. ظهری یه نگاه به جزوه انداختم که همین جوری خشک خشک نریم سر جلسه. فصل 8 کتاب رو باز کردم و یه جاهایی اش رو که نیاز به مرور و خوندن داشت نگاه کردم (اصلا موضوع فصل چی بود و حرف حسابش چیه؟). رفتم سر جلسه و امتحان رو به خوبی و خوشی و خرمی دادم.

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۴ ، ۲۲:۳۷

چند روزی است که مادرم به همراه خاله شماره 1 اومدن تهران و حدود یک هفته ای اینجا هستند.
امروز بردمشون خونه رو بهشون نشون دادم.
خدا رو شکر حال مادرم خیلی خوبه. داروهای این روانپزشکی اخیرا رفته خیلی خوب باهاش ساختن. خودش میگه حالم نسبت به قبل خیلی بهتر شده. بهش می گم اگه خوبه بده ما هم بخوریم بلکه بهتر بشیم.
خاله شماره 1 دخترای توی خیابون رو به مادرم نشون می ده و میگه:
نسرین، ببین نباید از تهران برای پسرت زن بگیری، می بینی که این دخترا با چه ریخت و قیافه ای میان بیرون؟! دختر فقط از شهرستان باید بگیری...
مادرم ریز می خنده و یه سقلمه ای به خالم می زنه.
من: هر موقع خواستیم بگیریم در موردش فکر می کنیم.

این خاله شماره 1 راه به راه گزینه می ذاره روی میز.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۴ ، ۲۱:۱۲

هر امتحانی چندش آوره

خلافش هم هیچ وقت ثابت نشده و نخواهد شد.

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۴ ، ۲۳:۱۲

سلام

صبح بخیر

هم(ه) چی از یک صبح دل انگیز پاییزی شروع شد.

امروز رو میگم.

اولین بار هست که صبح بخیر می‌گم. می‌خوام به صورت غیر مستقیم بگم که صبح این پست رو گذاشتم.

صبح است، برخیز


1)

یه سوالی که ذهن منو درگیر خودش کرده این است که ملت واقعا خسته اند؟

داشتم سوار هواپیما می‌شدم که برم اهواز، صبح علی الطلوع که هنوز هوا تاریک تاریکه. خلبان جلو در ایستاده و خوش آمد می‌گه. طرف برگشته به خلبان می‌گه سلام، خسته نباشید!

دقیقا از چی خسته نباشه؟ از خواب دیشبش؟

کمی بگردیم عبارات و واژگان بهتری هم می‌تونیم پیدا کنیم.


موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۴ ، ۰۶:۳۹

1)

شیخی به میان قومی رفت و گفت:

می خواهید احکامی به شما بیاموزم که در دنیا و آخرت سعادتمند شوید؟

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۴ ، ۲۳:۳۷