لابد
اولاً: لابد دقت کردید که توی نوشتههام چقدر غلط املائی دارم، شاید به این خاطر ه که اکثراً وقتی مینویسم که حالت عادی نداشته باشم، یا خوشحالم یا ناراحت، یه کم بیشتر - یه کم کمتر. تقریبا حالت نرمال ندارم. دارالمجانین ه جایی برای آدمای آنرماله!
ثانیاً: چند وقتی ه که به فلاکت و بدبختی ش بردم. بدترین نوع فقر همین فقر فکری است. هم دلم براش میسوزه و هم از نظرات مشعشع ش ناراحتم. لابد خدا باید شفاش بده.
آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب خرد از گنبد گردون بجهاند
آنکس که بداند و نداند که بداند
بیدار کنندش که بسی خفته نماند
آنکس که
نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به منزل برساند
آنکس که نداند و نخواهد که بداند
حیف است چنین جانوری زنده بماند
آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
ثالثاً: یکبار قبلن ها گفتم، اون سیاستی که پدر مادر نداره با ما هم نسبتی نداره. سیاستی که از دیانتم حاصل شود را آرزوست. چرا پشت سر کسی که نمیتونه از خودش دفاع بکنه حرف میزنی؟ لابد فکر میکنی خیلی آدم چیز فهمی هستی که دم به دقه نظر میدی؟ آخه کی گفته که هر کسی در مورد هر چی نظر بده. دیشب رفتی مراسم شب احیا، قبول باشه. حالا اومدی پشت سر شیخ ه هرچی از دهنت درمیاد میگی. شمایی که درست یا غلط غیبت میکردی روزه ت قبول باشه اما یه کم زود افطار کردی، اون هم با گوشت برادر مرده خودت :(
رابعاً: موش تو سوراخ نمیرفت، لابد جارو به دمش میبست میرفت. همیشه پای یک جارو در اتاق ما در میان است.