... ،

دارالمجانین

... ،

دارالمجانین

اگر گذرت به اینجا افتاده بهتر است بدانی که
"یه چیزت میشه"

طبقه بندی موضوعی

۱۴۲ مطلب با موضوع «۲۶ سالگی» ثبت شده است

مرگ بعضیا سرشار از خیر و برکت است
مثلا
یکی از فامیلا که تارک الصلاة بود بعد از فوت پدرم دوباره نمازخون شده، یا اون یکی ...

بعد از فوت پدرم فهمیدم که مادرم لیلی نبود، مجنون پدرم بود شایدم بعد مرگش شد.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۳

آیا در خانه شما نیز وقتی پدرتان نیست

یخچال

جارو برقی

شیر آب

دستگیره در ورودی

حتی آینه کاری ستون وسط پذیرایی

بیشتر از وقتی که پدرتان خانه است 

خراب/داغون/کنده می‌شود؟


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۲۷
بیشتر از اینکه حال خودم بد باشه ناخوشی احوال مادرم منو درگیر/دلگیر کرده

فقط منم که می تونم آرومش کنم، به همین خاطر بیشتر پبشش می‌مونم. اما وقتی هم که پیشش هستم کارای پدرم رو ول معطل می‌مونه.
کارای 40 ام
بهشت زهرا
بیمه پدرم که فکر می‌کردم قراره 60 م باشه روش برای رهن یه خونه توی تهران(مادرم را بیارم پیش خودم) حساب کرده بودم و حالا فهمیدم 25 م ه. اون هم معلوم نیست کی قراره پرداخت بشه
کارای حصر وراثت برای اینکه حقوق پدرم به مادرم انتقال پیدا بکنه
گشتن برای پیدا کردن یه خونه تو تهران
کاری رو هم که داشتم تقریبا دارم از دست می‌دم
درس و مشق هم که تعطیل

راستی اگه کارای حصر وراثت تموم بشه و بتونم تاکسی رو بفروشم می‌خوام با پولش یه ماشین برای مادرم بگیرم. پدرم هر شب مادرم رو می‌برد بیرون می‌چرخوند. بنده خدا پوسید اونقدر توی خونه نشست. رفت و آمد با تاکسی و آژانس هم براش سخته. فعلا به دنبال یه ماشینی هستم که مال یه خانم دکتر باشه و باهاش فقط می رفته مطب و برمی‌گشته. به نظرم 206 SD یا L90 مدل 85 بشه با پول فروش تاکسی گرفت.

حالم داره بهم می‌خوره، باباجون پاشو بیا کارات رو انجام بده. تو که راضی نمی‌شدی من آخ بگم حالا ببین چه کارا که نمی‌کنم.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۹

دیشب یه قسم جدید یاد گرفتم،

به ارواح خاک پدرم!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۰۷:۱۳
الآن خوابگاه هستم
هرجا رو که نگاه میکنم نشونه های پدرم رو می بینم
کارتنی که توش برای ماه رمضون برام غذا فرستاده بود،اسم و شماره تلفن من و خودش رو هم روش نوشته. پول خوردهایی که براش جمع کرده بودم
حتی حیاط خوابگاه که شبا باهاش تلفنی صحبت میکردم،نیمکتی که روش می نشستم و باهاش درباره فوتبال و والیبال و سیاست و اقتصاد و ... صحبت میکردم. دلم خیلی براش تنگ شده
زنگ زدم با مادرم که الآن خونه دایی شه صحبت کردم اما حالم بهتر نشد
زنگ زدم با مادربزرگم صحبت کردم اما کماکان بغض گلوم رو گرفته
۰۹۳۶۲۸۴۸۰۰۰
دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد...
هنوز که هنوزه باورم نشده که دیگه قرار نیست گوشی ش رو برداره
هنوز که هنوزه وقتی یه تاکسی زرد رو می بینم فکر می کنم ماشین بابامه
هنوز که هنوزه منتظرم صبحا پدرم با نون داغ بیاد خونه
هنوز که هنوزه نمی تونم باور کنم که یتیم شدم.
۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۴۵

میگن چرا غذا نمی‌خوری؟

چرا کم می‌خوری؟

یادم نمیاد قبل از اینکه پدرم خونه بیاد غذا خورده باشم

حالا بدون پدرم چطوری غذا از گلوم پایین بره؟

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۵۴
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۳۷

قانون اول روز بد:

اگر بخت تصمیم بگیرد امروزتان را خراب کند، حتما می‌کند و شما به هیچ وجه جلودار آن نیستید.


قانون دوم روز بد:

اگر صبح بیدار شدید و اتفاق بدی برایتان افتاد منتظر اتفاقات بدتری باشید. به بیان دیگر "بدتر از این دیگه نمی‌شه" یک عبارت همیشه غلط است.




۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۲۱

سلام

نمی‌دهم که مجبور نباشی جواب بدهی

این جوری که نمی‌شه.

از کله سحر بری سر کار

این ور بدو اون ور بدو

با مدیر عامل چک و چونه بزن

از همه بدتر "سا" رو ردیف کن

و یه ربع مونده به افطار تشنه و گشنه و ایضا خسته برسی خوابگاه و تازه بفهمی نه تن ها افطاری نداری بلکه شام نیز هم

کس یا کسانی در اتاق هستند اما با وجود آنها حتی یک چایی خالی هم برای افطار آماده نیست

نا امید می‌روی نماز را می‌خوانی و به صورت لِه لِه خودت را به اتاق می‌رسانی

نون و پنیر و حلوایی به رگ می‌زنی و خودت را آماده می‌کنی برای درست کردن شام

خورشت قرمه سبزی که داری

پس باید برنج ش را ردیف کنی...

در همین حین است که آهی از نهادت برمی‌خیزد که " ای کاش زن گرفته بودیم تا گرسنه نمونده بودیم "

این مرض فصلی است و هر ساله در ایام ماه مبارک رمضان در بین مجردین مرد گرسنه شایع می‌شود و با

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت...

این مرض نیز خود به خود فروکش می کند.


اگر فکر کردید می‌خوام زن بگیرم سخت اسیر اشتباه شدید زیرا:

از اونجایی که فردا احتمالا باز هم دیر می‌رسم خوابگاه شام فردا را از همین حالا ردیف کرده ام (همین قورمه سبزی هست دیگه!)
پس فردا افطاری مهمون مدیر عامل هستم
پس اون فردا هم عازم خانه و کاشانه

با این حساب خدا رو شکر ماه رمضان امسال نیز به خیر و خوشی گذشت، تا شاید باشد ماه رمضانی بعد

+ هم اتاقیم می‌گه دیشب یه ساس روی کیبورد لپ تاپش پیدا کرد، بعد ایشون هم با ملاطفت انداختتش بیرون. خوب مرد حسابی می‌کشتیش، الآن می‌ره زن و بچه اش رو هم با خودش میاره. توی اتاقی با این سطح کیفیت از تمیزی ساس که سهله، سگ هم بیاد نباید تعجب کنی. امشب دیدم داره اتاق رو جارو می‌زنه.



۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۰:۵۵
حدس می‌زنید
"سا" چیست/کیست/به چه معناست؟

راهنمایی: جاندار است و تو جیبم جا نمی‌شود.


+راستی کسی از مصطفی خبر نداره؟ نکنه بی‌خبر رفته مرده؟


فَأَمَّا الْاِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ

وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ



امّا انسان هنگامی که پروردگارش او را برای آزمایش ، اکرام می کند و نعمت می بخشد ( مغرور می شود و ) می گوید: «پروردگارم مرا گرامی داشته است!»

و امّا هنگامی که برای امتحان ، روزیش را بر او تنگ می گیرد ( مأیوس می شود و ) می گوید: «پروردگارم مرا خوار کرده است!»
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۲۲:۱۶