خاطرات دیروز ۲۷ خرداد ۹۴
امروز فرم تخلیه خوابگاه رو پر کردم که از اینجا برم.
یه هفته ده روز دیگه اینجام.
دلم تنگ میشه برای دستشویی های گند خوابگاه، همونایی که چند وقت یکبار مثل آتشفشان می جوشیدند و بالا می زدند و کل کف دستشویی در ابعاد ... !
دلم تنگ میشه برای گربه هایی که روی آبچکون آشپرخونه بازی می کردند.
دلم تنگ میشه برای حمام های کثیف ش.
دلم تنگ میشه برای محله امن خوابگاه
دلم تنگ میشه برای حیاط دلباز خوابگاه
+ امروز 10/04/94 رفتم اوکی رو گرفتم که فعلا تابستون رو اینجا بمونم.
آقا من اونقدرها هم که نشون میدم مذهبی نیستم
یه دوستی دارم با توجه به شناختی که ازم پیدا کرده هر وقت منو میبینه
یک بیت شعر یا حدیث و آیه میخونه. پسر خیلی خوبی ه و حرفای خیلی خوبی هم میزنه اما من که نمیتونم به تمام اشعار و احادیث و آیههایی که میخونه واکنش مثبت بدم. تکراری شدن برام. ولم کن بابا...
1) Be quiet, please! or I don't want to speak!
2) خفه شو
3) خفه میشی یا بیام خفه ت کنم
4) گزینه 4 درست است
Kind Regards
دیشب حدودای 1:30 خوابیدم...درس داشتم
صبح حدودای 5:30 بیدار شدم...باید برم سر کار
صبح حدودای 9:30 دوستم پیغام داد که حلالم کن دارم میرم...چند ساعت دیگه عازم کاناداست، احتمالا برای همیشه
حدودای 10:30 از نیروگاه همدان برای بازدید اومدند
ظهر فهمیدم حال مادرم اصلا خوب نیست...از دار دنیا همین یه مادر مونده برام
19:09 ساعت خروجم بود
تمرکزم را از دست داده ام
یکی از انتظارها پوچ از آب در اومد. تنها یک شانس دیگر باقی است.
شب دراز است و قلندر بیدار
"سلام"....
آن سلامی که به سین،
نقش "سلامت" دارد
لام آن، "لطف و لطافت" دارد
الفش الفت بیپایانی است
میم آن عطر محبت دارد...
انتظار کشیدن هیچ وقت برام جالب نبوده، اعصاب و روانم رو به هم میریزه و تمرکز رو ازم میگیره، با این وجود برام هیجان انگیز است. هیجان منتظر نتیجه بودن.
"یعنی میخواد چی بشه؟"
سوالایی از این دست وقتی در ذهنم مرور میشه حسی شبیه قلقلک بهم دست میده.
به هر حال مثل اینکه باید باز هم انتظار بکشم.
حالا این انتظارها برای چیست؟ شما دعا کنید درست بشه اون وقت جایزه تون این میشه که من بهتون میگم موضوع چی بوده.
+ دیروز باز هم یکی از خاله خان باجیها زنگ زده بود که حالم رو بگیره!!! منم نامردی نکردم هر چی از دهنم در میاومد و لایقش بود نصیبش کردم. باشد که درس عبرتی باشد برای بقیه شون.
+ 3 روز از ماه رمضون رو روزه نگرفتم. سه روز از چهار روز آخر. حتما از چرایی ش اطلاع دارید. دیروز یکی ش رو به خدا پس دادم. امیدوارم که قبول کرده باشه.
+ خدایا تا کی باید دلتنگش باشم. برید دست پدر مادرتون رو ببوسید قبل از اینکه دیر بشه.
مثل من کاش جوابت به معما نرسد
بارها گفته ام ای کاش... به اینجا نرسد
رود اگر دل به درختی بسپارد کافیست
تا بخشکد وسط راه، به دریا نرسد
هم دعا میکنم این عشق فراموش شود
هم دعا میکنم آن روز خدایا نرسد
زندگی تاب سواریست و مقصد بازی
دوست داری که به جایی برسد یا نرسد؟
چون رسوبی به غم افزود خدا روز به روز
آرزو میکنم امروز به فردا نرسد
فال حافظ که بگیرند همه میفهمند
کار عاشق فقط ای کاش به یلدا نرسد...
+ اَلو...
- بعله اَلو...
+ فردا بیا خونه ما، چله است.
- ان شا الله یه وقت دیگه. درگیر کار و درس و دانشگاهم فرصتش نیست.
+ چند روز پیش خونه مادربزرگت زنگ زدم، مادرت نبود. مادربزرگت گفت رفته بیرون. به موبایل مادرت هم زنگ زدم گوشی ش رو برنداشت، یا نشنید، یا هرچی دیگه...
- احتمالا نشنیده، از اونجایی که زیاد از گوشی ش سر در نمیاره بعدا هم نمی تونه بفهمه که کسی زنگ زده بوده ( توضیح میس کال ).
کاشکی کمی مثل خودشون پر رو بودم...
راضی به زحمت نیستیم. می بینید گوشی رو بر نمی داریم خب شما هم زنگ نزنید. شما به وظیفه خودتون عمل کردید، اوکی! ممنون. ما شعور نداشتیم. همانطور قبلا سال به سال سراغی از ما نمی گرفتید بازم نگیرید. می تونم ادای خوب بودن رو در بیارم اما نمی تونم ادای خوب بودن شما رو قبول کنم. نقش آدم خوبه قصه زندگی مو به شما نمی دهم P: