همین الآن حاضرم بمیرم
فشاری روم هست که کم مونده سکته کنم
بغض گلوم رو گرفته
اما
نمی تونم گریه کنم
هنوز نتونستم باور کنم
مبهوت ماجرام
همین الآن حاضرم بمیرم
فشاری روم هست که کم مونده سکته کنم
بغض گلوم رو گرفته
اما
نمی تونم گریه کنم
هنوز نتونستم باور کنم
مبهوت ماجرام
سلام
تازه از امتحان برگشتم، نمی دونم امتحان سخت بود یا نه اما من از چیزی که نوشتم راضی نیستم.
نمی دونم چرا این طوری میشه؟ زیاد می خونم اما جواب نمی ده.
از نظر دوستان، خانواده و اطرافیان آدم موفقی هستم اما من خودم چنین برداشتی از خودم ندارم. نمی خوام موفقیت هام رو کوچیک بشمرم اما اون چیزی که اونا ازش به عنوان موفقیت یاد می کنند برای من مقدمه است.
شرایط برام خیلی پیچیده شده
اونقدری که دیگه نتونم تمرکز کنم
هرچند از لحاظ درس و دانشگاه توی عرف جامعه خیلی خوبم(!!!) اما هیچ وقت نمره و این جور مسائل برام ارزشی نداشتند. الآن هم که دارم از درس و نمره صحبت می کنم دلیل بر تغییر موضع م نمی شه بلکه شرایط زندگی است که من رو Force کرده روی این متمرکز بشم.
و این تاثیرپذیری از محیط خودش دلیلی بر ضعف آدماست. باید بیشتر روی خودم کار کنم.
نمره باید خوب باشه تا
1. استاد اول ازت ایراد نگیره که این چه نمره ای ه، تا دستش باز باشه بعدا بتونه کمکت کنه
2. فردا خواستی جایی هیات علمی بشی چیزی برای گفتن داشته باشی.
3. استاد دوم قبول کنه که به عنوان همکار مشاور پایان نامه ات بشه. این استاد معدل دکتری ش شده 20! حالا ازم انتظار داره که 20 بشم، درحالیکه!!!
4. همراهی استاد دوم باعث میشه پایان نامه ات خیلی خوب از آب در بیاد، که برای هیات علمی شدن لازمه.
5. بهت اعتماد به نفس می ده.
فردا امتحان دارم و هنوز کلی از مطالب مونده که باید مرور کنم
همین بهونه کافی بود که که نرم برای تشعییع شهدا
هم اتاقیم اومده می گه قضیه شهدای غواص چیه که همه جا زدند؟
قضیه غواص ها رو بهش گفتم
بعد برگشته میگه: مثل اینکه غواص هم بودند!
پ ن پ ... استغرالله!
با اینکه پسر خوبی ه و اما خیلی ساده است، همین سادگی وقتی با چاشنی مذهب مخلوط می شه یه معجون خطرناکی درست میکنه که ماحصل ش میشه :
1) با اسرائیل خوب می شه دوست هم بود
2) امام خمینی نه، آقای خمینی
3) اقتصاد لیبرال
4) نماز جماعت تعطیل
5) هرکسی توی حزب منه خوبه و هرکسی اون طرفی آدم بده است
6) ...
خیلی دوست دارم که در مراسم تشعییع 175 شهید غواص شرکت کنم
اما
فکر نکنم بتونم برم
لعنت بر امتحانات
لعنت!
همیشه درس بهانه ای بوده برای زندگی نکردنم
+ خدایی وقتی این شهدا رو می بینید خجالت نمی کشید؟ حالا هی برید اختلاس کنید، از کارتون بزنید، دزدی کنید، آقازاده بازی دربیارید، حزب بازی کنید، ساپورت بپوشید و آزادی یواشکی راه بندازید، ... نمی دونم هر کاری دیگه ای خواستید بکنید اما بدونید که مدیونید.
دیدی بعضیا کله سحر وقتی تو رو سر کار، کلاس، مترو، کوچه میبینند بهت خسته نباشید میگن!
امروز فهمیدم که خسته نباشید سر صبح یه جور فحشه!!!
همیشه با خودم میگفتم که چطور ممکنه یه نفر کله سحر خسته باشه مگه اینکه شب کار باشه یا مثل خودم جغد باشه!
امروز بالاخره فهمیدم که به بعضیا دقیقا( تاکید میکنم دقیقا)موقعی که از خواب پا میشن بجای سلام و صبح بخیر باید گفت خسته نباشید
بالاخره بعد از نزدیک به ۱۳ ساعت خواب پا شد.
آدم این همه بخوابه خسته میشه خب!
پس از این به بعد اگه کسی تو رو سر کار، کلاس، مترو، کوچه ببینه بهت خسته نباشید بگه
داره با زبان بی زبانی بهت میگه که
جناب عالی دیشب مثل خرسی که بخواب زمستونی رفته باشه خوابیده بودی، تاکیدش هم روی خرس هست تا مدت زمان خواب!
+اولین پستی است که با تبلتی که برای پدرم خریدم می نویسم.
++من هیچ وقت حاضرنمیشم خواهر دست گلم رو بدم دست یه مردی که ۱۳ ساعت بخوابه. بطریق مشابه برادرم را.
یکی از بدبختیهاش اینه که بلد نیست سلام بکنه.
نمیتونه سلام بکنه.
درست است که بزرگ شده ام
درست است که باید مثل کوه مقابل مشکلات بایستم
درست است که باید خودم از پس مشکلاتم بر بیایم
اما
گاهی به یک دستی احتیاج دارم
نه برای گرفتن و آرامش یافتن
نه برای کمک خواستن
نه برای ...
فقط برای اینکه بکشد بر سرم و بزند بر شانه ام
و بگوید
درکت می کنم
خدا کمکم کن که کم نیاورم. این نقشی که توی سریال زندگی بهم دادی خیلی سنگ ین ه. پس Help me
+ خیلی وقتا وقتی با کسی درد و دل می کنیم هدف پیدا کردن راه حل و کمک گرفتن نیست. همین که طرف به حرفای ما گوش بده خودش کلی از مشکلات رو حل می کنه. آدم سبک میشه.
سلام
قبلن ها برای خودم وبلگ داشتم
برو و بیایی داشتم
خوانندگان وبلاگ عمدتا من رو می شناختند و همین باعث می شد که نتونم اونطوری که باید حرف دلم رو بزنم.
یکی دیگه از مشکلات وبلگ داری منتظر پیام های مخاطبین بودن هست. خیلی وقتا ذهنم رو به خودش درگیر می کرد که فلانی کی می خواد کامنت بذاره، اون یکی فلانی چرا کامنت نذاشته، ... .
علاوه بر اون دیدم جنبه وبلاگ داری ندارم. حدود و ضغور بعضی ها رو باید بیشتر رعایت می کردم که نکردم.
در منار اینا کلی کار و مشغله داشتم و دارم که اجازه نمی ده به این چیزا زیاد بپردازم.
anyway