... ،

دارالمجانین

... ،

دارالمجانین

اگر گذرت به اینجا افتاده بهتر است بدانی که
"یه چیزت میشه"

طبقه بندی موضوعی

۶۹ مطلب با موضوع «م-A: 304» ثبت شده است

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۴ ، ۱۱:۳۹
موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۱:۱۶

1. یک شنبه برای یه پروژه کاری رفتم ساوه. توی مسیر مسکن پرند رو دیدم. همون مسکنی که مزخرف خوندنش. متاسفم برای خودم که افرادی با چنین طرز تفکری عنان وزرات مسکن رو در دست گرفته اند.

2. چهارشنبه اهواز بودم، فولاد خوزستان، رفته بودم که یه کلاس آموزشی یک روزه براشون برگزار کنم. کارخونه اش قد شهر ما بود. از مهمون نوازی شون خوشم نیومد. هوا عالی بود.

3. پنج شنبه رفتم خونه ای که خریدیم رو ببینم که در چه مرحله ایه. تا عید تحویل می گیریم. اما تا عید باید 30 میلیون جور بکنم. فعلا 18 میلیون تونستم جمع بکنم. البته اگه بخوام کابینت و سنگ ش رو خودم بزنم باید حدود 10-15 میلیون بیشتر از این جور بکنم. جور میشه ان شا الله.

4. دنبال یه کار دیگه ام. اگه بخوام بیام جنت آباد دیگه این کاری که الآن دارم برای خیلی دور میشه. 2 ساعت طول می کشه که برسم سر کار. مخصوصا حالا که ماشین ندارم. روزی 4 ساعت تو راه باشی، فکرش رو بکن. ارزشش رو نداره.

5. آسمان آسوده است از بی قراری‌های ما...گریه طفلان نمی‌سوزد دل گهواره را

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۴ ، ۰۰:۲۱
این روزها بیشتر از همه چیز دلم برای ماردم می سوزد...
حس می کنم خیلی تنهاست...
چند ماه پیش رفته بودم پیش استادم که قضیه فوت پدرم رو بهش بگم، بعد از ابراز تاسف و تاثر و تالم بهم گفت که بیشتر از تو دلم برای مادرت می سوزه. چند وقت دیگه تو زن می گیری و تشکیل خانواده می دی اما این مادرته که تا آخر عمرش تنهاست و باید با دوری پدرته بسازه.
بعد از فوت پدرم چند بار از مادرم شنیدم که بهم گفته که :
کاشکی تو یه خواهری داشتی که پیش من بمونه و تو با آرامش خاطر بری تهران و به درس و مشقات برسی. چیکار کنم که نمی تونم تنهایی برم توی اون خونه زندگی کنم. الآن تو از یه طرف فکر پیش منه، از یه طرف می ری سر کار، از اون یکی طرف هم درس و مشق داری.
بعد از فوت پدرم ماردم رفته خونه پدر بزرگ و مادربزرگم و خونه خودمون خالی مونده. اونجا هم حوصله اش سر می ره. دلش می گیره. بی تعارف بگم هر چند مادرم دیوانه مادرش هست اما پدرم رو بیشتر از پدر و مادر خودش دوست دارد. الآن هم کسی نمی تونه مثل من بهش آرامش بده. کاش خواهری داشتم که می تونست کمکش بکنه. مشکل اینجاست که تا کسی این درد رو نکشه نمی تونه مادرم رو درک بکنه. اون هایی هم که درک کردن دچار آلزایمر مصلحتی شدن.
خلاصه فکر می کنم مادرم خیلی تنهاست. مجبورم چندین نقش را برای مادرم بازی کنم. متاسفانه من بازی گر خوبی نیستم. تا حالا بلد بودم که نقش پسرش رو بازی کنم از این به بعد ... . 


+ آهنگ Mama رو برای ماردم فرستادم. جواب مادرم: باز کردم محشر بود ممنونتم پسرم حیف که من مامان خوبی نبودم برات
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۴ ، ۲۳:۵۷

شــب بــود و مــاه و اختــر و شمــع و مــن و خیــال

خــواب از ســرم بــه نغمــه مــرغــی پــریــده بــود


در گــوشــه اتــاق فــرو رفتــه در سکــوت

رویــای عمــر رفتــه مــرا پیــش دیــده بــود


درعــالــم خیــال بــه چشــم آمــدم پــدر

کــز رنــج چــون کمــان قــد ســروش خمیــده بــود


مــوی سیــاه او شــده بــود انــدکــی سپیــد

گــویی سپیــده از افــق شــب دمیــده بــود


یــاد آمــدم کــه در دل شبهــا هــزار بــار

دســت نــوازشــم بــه ســر و رو کشیــده بــود


از خــود بــرون شــدم بــه تمــاشــای روی او

کــی لــذت وصــال بــدیــن حــد رسیــده بــود


چــون محــو شــد خیــال پــدر از نظــر مــرا

اشکــی بــه روی گــونــه زردم چکیــده بــود


سهراب سپهری

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۴ ، ۱۵:۴۹

اول یک فاتحه‌ای نثار رفتگان خودتون و من بکنید...

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۴ ، ۰۰:۰۵

شما دلتون برای پدرتون تنگ بشه چیکار می کنید؟

من که راهی پیدا نکردم.


آخه مگه الآن وقت رفتن بود، تو باید به من زندگی کردن رو یاد می دادی بعد. بدون تو من چطوری زندگی کنم؟ حداقل جواب اس ام اس هام رو بده.


شادم تصور می کنی وقتی ندانی

لبخندهای شادی و غم فرق دارند

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۴ ، ۲۳:۳۳
دو عدد ویرگول:

ویرگول اول رو می ذارم تا ...

آن به که نگوئی چو ندانی سخن ایراک          ناگفته سخن به بود از گفتهٔ رسوا
چون تیر سخن راست کن آنگاه بگویش          بیهوده مگو، چوب مپرتاب ز پهنا

ویرگول دوم رو هم میسپارم به خودتون که جایابی کنید ...

بخشش لازم نیست اعدامش کنید.


قدر مسلم آن است اصلاح‌طلبی موجود در صحنه آنی نیست که زمانی با مختصات انقلاب اسلامی و امام و نظام هم‌پوشانی داشت. اینکه چی هستند؟ من نمی‌دانم اما می‌دانم چی نیستند! لذا بر ایشان فرض است تا قبل از آنکه دیگران تعریف‌شان کنند، خودشان و از منظری واقع‌بینانه خود را و نسبت‌شان یا عدم نسبت‌شان با انقلاب اسلامی و مولود انقلاب اسلامی و مختصات و متعلقات و ملحقات انقلاب اسلامی و نظام برآمده از انقلاب اسلامی را تعریف کنند و از این دوگانه سوزی و زیست توامان آبزیانه و خاک‌زیانه خود را منزه و رها کنند. 
عرضم تمام!

یادمون نره که 13 آبان چرا شده روز دانشجو.



 
۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۴ ، ۲۱:۵۰

وقتی که نمیدونم از کجا شروع کنم تا به کجا برسم

بهترین کاری که می تونم بکنم اینه که بشینم یه گوشه ای و مشق شبم رو بنویسم.



+

پروپوزالم که که تقریبا به همان وضعیتی است که چهار ماه پیش بود.

پروژه درس دکتر ا. که لاش رو باز نکردم.

میانترم درس دکتر ک. که لاش رو باز نکردم.

پروژه های تل انبار شده در شرکت.


از همه بدتر خوابم میاد. 


هفته پیش سه شنبه رفتم ولایت که هم یک سری کار بانکی رو انجام بدم، هم...هم... هم اینکه تولد مادرم بود. براش یه لیوان خریدم که عکس خودم و خودش روش بود. امروز صبح حدود 6:30 رسیدم تهران، به زور توی اتوبوس خوابیده بودم. بیدار که شدم دیدم توی ترافیک کرج به تهرانیم و چیزی به طلوع آفتاب نمونده. طبق قرار معمول آقای راننده هم برای نماز نگه نداشته بود و نگه نداشت. همونجا رو صندلی یه نماز الکی خوندم. با بی آر تی رفتم دانشگاه، نمازم رو قضا کردم و رفتم اتاقم. نسکافه ای زدم و کلاس صبحم رو شرکت کردم. بعد کلاس اومدم خوابگاه و بعدش خودم رو رسوندم به شرکت ب. (شهر قشنگ!). حدود ساعت 20:30 از رسیدم خوابگاه و الان هم در خدمتتون هستم.



۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۴ ، ۲۲:۳۴

تو این پفکا چی می ریزند که اینقدر بوی پا می دن؟

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۴ ، ۰۰:۳۶