... ،

دارالمجانین

... ،

دارالمجانین

اگر گذرت به اینجا افتاده بهتر است بدانی که
"یه چیزت میشه"

طبقه بندی موضوعی

مرگ بر تک فرزندی

پنجشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۵۷ ب.ظ
این روزها بیشتر از همه چیز دلم برای ماردم می سوزد...
حس می کنم خیلی تنهاست...
چند ماه پیش رفته بودم پیش استادم که قضیه فوت پدرم رو بهش بگم، بعد از ابراز تاسف و تاثر و تالم بهم گفت که بیشتر از تو دلم برای مادرت می سوزه. چند وقت دیگه تو زن می گیری و تشکیل خانواده می دی اما این مادرته که تا آخر عمرش تنهاست و باید با دوری پدرته بسازه.
بعد از فوت پدرم چند بار از مادرم شنیدم که بهم گفته که :
کاشکی تو یه خواهری داشتی که پیش من بمونه و تو با آرامش خاطر بری تهران و به درس و مشقات برسی. چیکار کنم که نمی تونم تنهایی برم توی اون خونه زندگی کنم. الآن تو از یه طرف فکر پیش منه، از یه طرف می ری سر کار، از اون یکی طرف هم درس و مشق داری.
بعد از فوت پدرم ماردم رفته خونه پدر بزرگ و مادربزرگم و خونه خودمون خالی مونده. اونجا هم حوصله اش سر می ره. دلش می گیره. بی تعارف بگم هر چند مادرم دیوانه مادرش هست اما پدرم رو بیشتر از پدر و مادر خودش دوست دارد. الآن هم کسی نمی تونه مثل من بهش آرامش بده. کاش خواهری داشتم که می تونست کمکش بکنه. مشکل اینجاست که تا کسی این درد رو نکشه نمی تونه مادرم رو درک بکنه. اون هایی هم که درک کردن دچار آلزایمر مصلحتی شدن.
خلاصه فکر می کنم مادرم خیلی تنهاست. مجبورم چندین نقش را برای مادرم بازی کنم. متاسفانه من بازی گر خوبی نیستم. تا حالا بلد بودم که نقش پسرش رو بازی کنم از این به بعد ... . 


+ آهنگ Mama رو برای ماردم فرستادم. جواب مادرم: باز کردم محشر بود ممنونتم پسرم حیف که من مامان خوبی نبودم برات
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۲۸