a glance at the past 1
فاتحه!
سلام
از این بشقاب و نعلبکیها دکوری حتما دیدید که می زنند سینه دیوار تا یه جورایی کلاس بذارند، ما هم از اونها چند تا داریم. موقع تمیزکاری، گیره (شایدم بهش قلاب بگند) یکی از این نعلبکیها از جاش کنده شده بود. مادرم بهم دادش گفت با چسب قطرهای برو بچسبونش. من جن و چسب قطرهای بسم الله، میبینمش ازش فرار میکنم اما این بار چارهای جز پذیرش این دستور نداشتم!
هر موقع با این اختراع نکبت بار ور می رم کمی تا قسمتی ش میریزه رو دستم و منم برای وضو مجبور میشم که پوست خودم رو بکنم!
نعلبکی مذکور رو گذاشتم روی میز غذا خوری و چسب نکبتی رو بازش کردم. اما هرکاری کردم قطرهای نم پس نداد. از من فشار بود و از چسب انکار. با خودم گفتم حتما تموم شده...مامانم توی پذیرایی بود...بلند گفتم که بشنوه...
مثل اینکه تموم شده...شایدم خشکیده
هنوز به آخر جمله نرسیده بودم که چشمتون روز بد نبینه، چسب عین تیری که از چله کمان رها شود فوران کرد و در عرض ایکی ثانیه قطرات چسب مثل بارون تا شعاع یکی دو متری داشتند شلیک می شدند و من از تعجب میخکوب شده بودم و از این بلایی که داشت سرم می اومد نهایت لذت رو می بردم در یک چشم بهم زدن دستمال رو از روی ظرف شویی برداشتم و سفرهای که روی میز بود (هست) رو تمیز کردم (دیگه بیخیال فرش، اون رو کسی نمیبینه
). از این زیر قبلمهای ها هم روی میز بود که چند قطره از چسب روش پاشیده بود.
با دستمال زیر قابلمه ای رو هم پاکش کردم اما آثار جرم روش هنوز هم هویدا بودند. انگاری روی این زیر قابلمه ای آب پاشیده باشه. از اونجایی که زیر قابلمه ای این ور و اون ور نداره و دو طرفش هم عین هم هستند برای اینکه لکه های روش را قایم بکنم برگردوندمش و طرف سالمش را رو قرار دادم(خب این از این ). با اینکه سفره رو پاک کرده بودم اما کم کم جای چسب ها روی سفره داشتند مشخص می شد، انگاری اسید پاشیده باشی روی سفره، سفره داشت پف می کرد! دوباره با دستمال خیس رقیقش کردم تا از خاصیت اسیدی ش کم بشه. خدا رو شکر افاقه کرد.
گفتم زیر قابلمه ای رو دوباره چک بکنم دیدم بهبه! مصیبت کم بود این هم بهش اضافه شد، زیر قابلمه ای به سفره چسبیده بود!
زور زدم و زور زدم و باز هی زور زدم. در آخر تونستم جداش کنم، تا اینجای قضیه "خدا رو شکر". اما به لطف چسب قطرهای قسمتی از سفره هم به همراه زیر قابلمهای جدا شد. الآن دو تا سوراخ کوچیک روی سفره هست که هنوز توسط مادر کشف نشده اند .
اگه فکر کردی قضیه به همین جا ختم شده باید بگم که اسیر اشتباه شدی!
رفتم وضو گرفتم و نماز ظهر و عصرم رو خوندم. بعد نماز عصر متوجه شدم که ای دل غافل انگشت تدبیر ما منقش به آثار چسب قطرهای بوده و ما خبر نداشتیم. یعنی وضو و نماز ما باطل ! دوباره با یک مصیبتی چسب ها را از سر انگشتایی که از هر کدامشان هزارتا هنر میریزه پاک کردم و وضو و نماز!
نتیجه اخلاقی:
+چسب قطره ای گاو من است.
+روی میز نهار خوری اقدام به تعمیر و بندزنی کاسه بشقاب ها نکنید.
+بنده گزینه خوبی برای تبلیغات چسب قطره ای هستم.
+چسب قطره ای را کفار برای تارک الصلاة (باطل الصلاة) کردن ما طراحی کرده اند.
+دلیل نمی شود که یک مهندس خوب یک چسب کار خوب هم باشد.
+هیچگاه زیر قابلمه ای چسبکی را برعکس روی میز قرار ندهید.
+چسب دست بچه ندید.
قصه ما بسر رسید اما حکایت همچنان باقی است...
93-05-19
بعداً:
از گاو باید ترسید، چه چسب قطرهای باشه و چه آمریکا!
"مرحوم مدرس ـ رحمة اللّه علیه ـ آن طوری که من شنیدم که ایشان گفتند. ایشان گفتند که شیخ الرئیس[ابو علی سینا] میگفته است که من از گاو میترسم، برای اینکه شاخ دارد و عقل ندارد. این یک مسئله است. حالا فرضاً هم شیخ نگفته باشد، اما مسئله است. گاو شاخ دارد و عقل ندارد، قدرت دارد عقل ندارد. اینهایی هم که در دنیا الآن فساد راه میاندازند از همان سنخ هستند که شاخ دارند عقل ندارند، قدرت دارند انسانیت ندارند."
صحیفه امام ج18 ص207