دیشب ساعت 10:30 رسیدم خونه. دم آسانسور مدیر ساختمان را دیدم.
سلام و احوال پرسی و قربونت برم و ...
* همیشه این وقت شب میای خونه؟
** بله
* اگه کاری سراغ داشتی سفارش پسر ما رو هم بکن.
** رشته شون چیه این پسرتون؟
* دیپلم گرفت و نگرفت درسش رو ول کرد. می دونی که اخیرا هم ازدواج کرده. مغازه ش رو هم تازگیا جمع کرد. اون جایی که کار می کنی شرکته یا چیه؟
** کارخونه است.
* کارهای آسانسور و تاسیسات و ... هم می تونه انجام بده.
از جمله تبعات عبرت آموز افزایش افسار گسیخته قیمت دلار مواجهه شدن با سلبریتی هائی بود که پیش تر در انتخابات ریاست جمهوری دچار جو زدگی شده و در خلسه «خویش دانائی» بر کرسی هدایت نشسته و شولای زعامت بر تن کرده و فیلسوف مآبانه امریه رای دادن به روحانی را برای توده های عوام صادر فرمودند و اینک تجدید نظر طلبانه هشتک «من پشیمانم» را علم داری می فرمایند.
سلبریتیان عزیز!
عرصه سیاست محل مناسبی برای بازیگوشی های مُبتهجانه شما نیست.
جناب آقای آرتیست اگر در فیلمی نقش فیلسوفی مُوقر یا سیاستمداری مُجرب را بازی می کنید تنها دارید ادای ایشان را در می آورید و این امر لزوما فیلسوف شدن یا سیاستمدار شدن یا دانای کل شدن و روشنفکر بودن شمایان را افاده معنا نمی کند.
درست است عرصه سیاست بی درب و پیکر است اما بی سر و صاحب نیست.
سیاست عمق و معنا و معرفت و مشقت های فوق تخصصی خود را می طلبد.
فوتبالیست مُحترم! آرتیست مُعزز! خواننده مُطنطن! سلبریتی مُعظم!
لطف کنید از این به بعد سیاست را به اهلش بسپارید و مُقدرات یک کشور را به پژمان جوگرفتگی خود و توهم سیاست دانی و خلسه همه چیزدانی های تان، مبتلا نفرمائید.
اقبال به اعتبار ریخت و قیافه و خوب لگد زدن به توپ و آوای خوش داشتن لزوما تالی سواد و فضیلت نیست.
بازی های تان را بکنید اما سیاست را محل بازیگوشی های تان نکنید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی – آمریکا
خبر خوب:
ما هم بیکار شدیم رفت! از اول دی بیکارم و دارم ول می گردم.
مدیریت (= پسران مدیر مرحوم) شبانه تصمیم گرفت که واحد ما رو کنسل کنند. لذا از اول دی بیکارم.
خبر بد:
اوایل بهمن پدر بزرگم فوت کرد.
هرسال نزدیک چهارده خرداد که می شود این تصویر تکراری بارها و بارها از قاب تلویزیون پخش می شود که عده ای از مسئولین نظام با یک عدد دست گل مجلل و نواختن مارش نظامی وارد حرم امام می شوند.
چقدر شیک و اتوکشیده است این تجدید بیعت با آرمان های امام راحل آن هم در کاخ مجلل امام! اگر ندانی امام کیست فکر می کنی آقایان آمده اند دستبوس یک لرد یا نجیب زاده!
نمی دانم آیا کسی نیست که فریاد بزند آقایان اشتباه گرفته اید آرمانی که آمده اید با آن تجدید بیعت کنید در این کاخ نیست، در آن خانه کاه گلی تیپا خورده ایست که ساکنانش نان شب یک ماهشان به قیمت دسته گلیست که تحفه آورده اید.
آقایان! ای کاش سری به آرمان های واقعی امام می زدید و فقط موقع انتخابات فیل هایتان یاد کوخستان ها نمی کرد.
شب حدود ساعت ۱:۳۰ خوابیدم
سحری ۳:۳۰ بیدار شدم
۴:۴۰ گرفتم بخوابم، اما مادرم بیدار بود و سمت خدا تماشا می کرد
۶:۳۰ از خواب پا شدم و رفتم دوش بگیرم. هنوز نمی دونستم که ساعت چنده. آفتاب زده بود و هوا روشن بود اما تخمینی از ساعت نداشتم. اگر به این نتیجه می رسیدم که دیرتر از ۹ می رسم سر کار، کار رو کنسل می کردم و می رفتم دانشگاه. زیر دوش خدا خدا می کردم که ساعت از ۸ گذشته باشه و من برم دانشگاه. حالا مثلا اگر دیرتر برسم سر کار چه اتفاقی می افته ؟ راستش هیچی، فقط معتقدم که باید کار رو از اول صبح شروع کرد، غیر ماه رمضون معمولا ساعت ۷:۳۰ می رم سر کار، البته حداکثر دو روز تو هفته. حدود ۲ ساعت هم تو راه هستم.
ساعت ۷:۴۵ از خونه زدم بیرون و ۹:۲۳ رسیدم سر کار.
۱۶:۲۹ از کار به سمت مترو شیخ الرئیس.
دانشگاه حدود ساعت ۱۷:۳۰ و خرید گوجه سبز
تا ۱۸:۳۸ دانشگاه و پروژه و شبیه سازی و کوفت و زهرمار و مرض و جواب نگرفتن و یک نگاه حسرت امیز به نسکافه های داخل کمد
۱۹ مترو صادقیه و اتوبوس جنت آباد
۲۰:۱۰ صف نون تافتون محل و خرید توت (چون مادرم توت خیلی دوست داره) و موز
۲۰:۳۰ رسیدن به خونه
۰۰:۴۸ گذاشتن یه پست پست
اولش می خواستم رای باطله بدم در اعتراض به عملکرد شورای نگهبان
بعدش تصمیم گرفتم به میرسلیم رای بدم
هر کسی هم ازم می پرسید به کی می خوای رای بدی می گفتم به "میرسلیم".
الآن خبرش رو شنیدم که انصراف داده!
حالا من چیکار کنم؟ منظورم با این چند تا سلط آشغالی که نشون کرده بودم چیکار کنم؟
می خواستم اگر میرسلیم رای نیاره آتیششون بزنم.
در مناظره سوم حد و عیار صلاحیت سنجی های مصلحتی شورای نگهبان مشخص شد. (تقریبا!)6 کاندیدا صلاحیت دار به جای سخن اثباتی، به جای ارائه برنامه های نداشته و رخنمایی مدیریتی و شاخص هایی که حد و اندازه شان را برای مسند ریاست جمهوری مشخص کند، به جان هم افتاده اند. پرونده های دزدی و رانت خواری یکدیگر را رو میکنند. بی لیاقتی های یکدیگر را به مردم نشان میدهند.
استاندارد انتخاب در این مناظره آنقدر پایین آمد که حال مردم برای جوهری کردن انگشتشان بایستی بررسی کنند کدام یک دله دزد بوده در کنار شاه دزدان تا به او رای دهند.
آیا بهتر از این افراد در زمانی که به اربعین انقلاب اسلامی نزدیک میشویم نداشتیم؟ چه مصلحتی کار را به اینجا کشاند؟ شورای محترم نگهبان از این اتهامات مستندی که 6 کاندیدای محترم به یکدیگر وارد می سازند بی خبر بود؟ یا این اتهامات در سنجش آن بزرگواران قابل اغماض بوده است؟
امروز ظهر یک نفر قصد داشت از پشت بام ساختمانی که بنده در آن در حال تلمذ هستم خودکشی کند که موفق نشد.
آتشنشانی و تشک باد و غیره.
در همین حین از آگاهی تشریف آورده بودند دانشگاه. جلو همان ساختمان مذکور دزدی را گرفته بودند که به شغل شریف دزدی در دانشگاه مشغول بود.
15 فروردین (تولدم مبارک) بود که ریجکت مقاله ام اومد. خواستیم مقاله رو به یه جای دیگه بفرستیم، به چند تا تست نیاز داشتیم که نتایج رو کامل کنیم. موقع تست نمونه آزمایشگاهی منهدم شد! فعلا هم حال نداریم درستش کنیم.
از شنبه هم جواب یه مقاله دیگه ام در حالت awaiting decision است. یعنی جواب داورا رسیده دست دبیر و حالا نوبت دبیر (یا سر دبیر) اون مجله است که تصمیم بگیره رد کنه، قبول کنه و یا فرصت اصلاح بده. روزی n بار پروفایل رو چک می کنم ... .
لطفا اگر شوری چشم ندارید دعا کنید پذیرفته بشه.
1. من هنوز هم نمیتوانم از سال ۹۲ دفاع منطقی کنم که چطور وزرای مهمی همچون آقای متکی، لنکرانی و نماینده مجلسهای تاثیرگذاری مثل زاکانی با آن رزومهها صلاحیتشان احراز نشد و مثلا آقای غرضی تایید شد.
2. چون خودم نفهمیدم کسی هم بپرسد نمیدانم باید چگونه توضیح بدهم چطور غرضی در انتخابات ۹۲ تایید صلاحیت شد و هیچ کار تا انتخابات بعدی نکرد و در این انتخابات رد صلاحیت شد.
3. من متوجه نمیشوم مثلا در همین انتخابات وجه برتری رزومه و توانمندی هاشمی طبا و میرسلیم به کواکبیان چیست و با کدام شاخص آنها تایید میشوند و این رد.
4. من برایم قابل هضم نیست اینکه آقای علوی در یک انتخابات رد صلاحیت شود سال بعد وزیر اطلاعات شود و خودش مسئول استعلام صلاحیتها گردد.
5. من واقعا هنوز متوجه نشدهام سال ۹۲ قانع کننده ترین استدلال برای رد صلاحیت آقای هاشمی چه بود؟ پیری و فرتوتی و سالخوردگی که خیلی خندهدار است.
6. چون هیچ بیانیه و اطلاعیهای وجود ندارد که توضیحات نداشتن شرایط هر نامزد را بگوید و چون هیچ محکمهای برگزار نشده که سندی برای فساد اقتصادی اخلاقی یا سیاسی کسی بوجود بیاید نمیدانم اعتراض هر جریان را چگونه میتوان پاسخ داد.
7. برای اصلاح این تصور در مردم که جمهوری اسلامی چه مشکلی دارد که روسای جمهور سابقش یا ممنوع التصویرند یا ممنوع الفعالیت سیاسی یا ردصلاحیت و غیره پاسخ قانع کنندهای به ذهنم نمیرسد.
🔹نتیجه:
اینها فقط بخشی از عملکرد شورای نگهبان است که من بعنوان یک کنشگر سیاسی دلبسته به انقلاب منطق قابل درکی پشت آن نمیبینم، مردم عادی و حامیان سفت و سخت جریانها و کاندیداها که جای خود دارند.
باور کنید این وضع عدم شفافیت و غیرپاسخگویی در عملکرد شورای نگهبان و اینقدر بی تفاوتی نسبت به افکار عمومی برای آینده انقلاب ضربات جبران ناپذیری خواهد داشت.
ای کاش به جز رفقای احمدینژادی یک جمع دانشجویی آرمانخواه هم بودند که نه از موضع دغدغه مندی صرفا برای کاندیدای خودشان بلکه از موضعی بالاتر یک نامه مینوشتند و دغدغههای اصلاح قوانین انتخابات از شفافیت هزینههای انتخاباتی تا اصلاح ساز و کار نظارت شورای نگهبان را لیست میکردند. یک لیست از همه ابهامات و سوالاتی که بیپاسخ میماند و به اعتماد مردم ضربه خواهد زد.
هیچ می دانید این حجم از فعالیت یهویی، برای پیرمردانی چون شما بعد از چهار سال بی تحرکی، چه عوارضی دارد؟
به فکر سلامتی خود نیستید لااقل به فکر یک جو عقل و شعور ما باشید که قرار است خبرِ سفرهایِ پروژه ایِ هر روزه تان را بشنویم و باور کنیم که خدمت، تنها بهانه کنده شدن از صندلی های گرم و نرم دفترتان است...
صندلی هایی که نه زندگیِ در آب غوطه ور شده مردم جنوب توانست صاحبانش را از آنها جدا کند و نه نفسهای به تنگ آمده مردم خوزستان...
و بجاست اگر با همان لحن مجری پرحاشیه این سالهای تلویزیون بگوییم:چه می کنه این انتخابات!
نمی دانم تا ۲۹ اردیبهشت چه خوابهایی برایمان دیده اید و چه شگفتانه هایی آماده کرده اید، اما یک چیز خاطرتان باشد، برکت کردن یک کار به دست همان کسی ست که به نیت هایتان واقف است و به پنهان و آشکارتان آگاه...
پیامک از یک شماره ناشناس...راستش به شماره اش هم دقت نکردم
"سال نو و تولدتون مبارک"
گفتم حتما بانک مش قربون و شرکا هستند که پیامک تبریک تولد فرستادند
خونده و نخونده خواستم پاکش کنم...متوجه نشدم
گوشی رو پرت کردم کنار تا مشغول مراسم رقص و پایکوبی و ایضا لهو لعبی که برام تدارک دیده شده بود بشم!
بعد از چند دقیقه دوباره برگشتم و خوندم
راستش خوشحال نشدم
اینترنت هم توان باز کردن صفحات رو نداشت
سه پلشت آید و زن زاید و مهمان برسد
مخابرات مجترم
غلط کردی که میخوای سیم کارت پدرم رو باطل کنی!
فهمیدی؟
غَــــــ لَــــــــ طـــــــ کَـــر د ی.
بعضی وقتا اونقدر حوصله ات سر می ره که متوسل می شی به
یوتیوب
بوکمارک هایی که چند سال پیش مارکشون کردی و تا حالا نخوندیشون
سوسک!
و حتی تخم مرغ شانسی!
من آخر معنی پوپولیست را نفهمیدم!
نه آنکه معنایش را ندانم. معنائی که خانم ها و آقایان معرف الحضور از آن مراد می کنند را نمی فهمم!
عرض می کنم خدمت تان.
آن چیزی که از معنای پوپولیست مطمح نظر نامبردگان غیر قابل فهم است آن است که جمعیتی فیکس و صاحب رای از ملتی وقتی تحت تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری حال چه در ایران یا در آمریکا به ترامپ یا احمدی نژاد رای می دهند فی البداهه مُبدل می شوند به عوام و نادان و عقب مانده و بی سواد و گاو و خر و نفهم و بوزینه و پوپول! و منتخب شان نیز بالتبع پوپولیست!
اما همین جمعیت و شهروندان حائز رای وقتی به خاتمی یا اوباما رای می دهند به یک باره دچار استحاله شخصیتی شده و کآنه سقف آسمان شکافته شده و فرهیخته ترین و شعورمند ترین و فرزانه ترین مردمان در آن گستره جغرافیائی صاحب رای شده و بالتبع فرزانه ترین و ناب ترین شخصیت فرهمند کشورشان را برگزیده اند!
در انتخابات پیشین در آمریکا عده ای به اوباما رای دادند و عده ای هم به رقیب اوباما رای دادند . همان طور که اینک از همان جماعت رای دهنده عده ای به ترامپ رای دادند و عده دیگر به هیلاری!
حال مگر رای دهندگان امروز به ترامپ و هیلاری را از خارجه وارد کردند یا رای دهندگان دیروز به اوباما و میت رامنی در ۲۰۱۲ را از خارج وارد کرده بودند که در ۲۰۱۲ جملگی شهروند بودند و اینک «برخی شان» رعیت!
ایضاً رای دهندگان به خاتمی در ۷۶ و احمدی نژاد در ۸۴ که در هر دو انتخابات جمعیت رای دهنده فیکس بود اما بنا به قرائت دوستان معرف الحضور در ۷۶ ملت از منتهی الیه فرزانگی منتخب شان را برگزیدند و در ۸۴ از عمق ضلالت و بی سر و پائی!؟
خیر دوستان گرانقدر!
این ماهیت دمکراسی است که مبتنی بر عوام فریبی است و در هر انتخاباتی هر کس بعد از انتخاب جمعیت مخاطب خود با مشاطه گری و رامشگری و خرامشگری و دلفریبی و خنیاگری بهتر از ایشان رای رُبائی کند بالتبع برگزیده ایشان می شود حال چه رای دهندگان فُکلی باشند و آلامد یا حسین قلی باشند و اُمل!
در هر دو حالت این ظرفیت نهفته و عوام فریبانه دمکراسی است که استعداد فریب «شهروندان» را به «رای رُبایان شهروندان» می دهد!
اینکه معلمان را مأمور کرده اید، آثار برجام را ببینند و کودکان معصوم را با آن آشنا کنند، خوب است اما بد نیست قبل از آثار برجام، چیزهای دیگری را نیز یادِ این طفلکان بی خبر از همه جا بدهند...
مثلا اینکه برایشان از انقلاب بگویند و از اینکه رژیم گذشته چه داشت و چه نداشت و برای رهایی از آنچه داشت و رسیدن به آنچه نداشت، انقلاب کردیم...
از این بگویند که انقلاب کردیم تا دیگر عزت را در ژاندارمی منطقه و آمار سفرهای چشم آبیها و لبخندهای کدخدا نبینیم...
از اینکه اصلا انقلاب کردیم تا کدخدا را، کدخدا نبینیم...
از آرمانها بگویند... از اینکه در مراممان نیست در گوشه ای از عالم آهی از سینه مظلوم برآید و صدای رسایش نباشیم و فریاد برنیاوریم و به یاریش نشتابیم و اگر قرار بر شمع روشن کردن است، پاریس را که می بینیم، زاریا را هم ببینیم، یمن را به یاد آوریم، بغداد را هم دریابیم...
از اینکه انقلاب کردیم تا چراغی که به خانه رواست، دیگر به مسجد حرام نباشد...
از شیطان بگویند و از فریب هایش و از اینکه کارش وعده دادن است و گام به گام به سوی ولایت خود کشاندن، و آن هنگام که تحت ولایتش درآمدی، زیر میز می زند و خط می کشد بر همه آنچه وعده داده بود و یادآوریت می کند که کار او فقط خواندن بود و گناه تو اجابت کردن...
بگویند از اینکه قرار بود دست التماسمان را نه به سوی شرق دراز کنیم و نه غرب، و اینکه هر وقت حقمان را گرفتند، چنگ و دندان نشانشان دهیم، نه اینکه تمام داشته هایمان را با لبخند تقدیمشان کنیم و به این شاهکارمان نمره ای کمتر از بیست ندهیم...
از عاشورا بگویند و از اینکه شکم های مملو از حقوق های نامشروع چطور گوشها را کر می کنند و شمشیرها را برهنه، و اینکه فیشهایی که در صفرهایش حقی از ملتی مظلوم باشد، ممکن است این دنیا صاحبش را ذخیره و امانتدار نظام کند، اما در روز واپسین هیزمی است از هیزم های آتش خشم خداوند...
از نفاق بگویند و از منافقین جدید سر برآورده، که ریش هایشان بلندتر، انگشترهایشان عقیق تر و پیشانی هایشان پینه بسته تر از همه است و اینکه نطق های سخنرانی شان را یک خط در میان مزین می کنند به نام نایب اما عصر، برای اینست که کسی حواسش نباشد حرف امروز اینان همان چیزیست که دیروز خلافش را از رهبری شنیده بودند و راه امروز اینان همان چیزیست که دیروز هشدارش را...
راست می گویی، این کودکان معصوم خیلی چیزها را باید بدانند که اگر می دانستند و می دانستیم که...
اینکه هنوز هستید یعنی خیلی چیزها هست که باید بدانیم و نمی دانیم...
همه به یاد داریم که درست در ایامی که امام خامنه ای بر عدم خوش بینی در مذاکره با آمریکا تأکید می کردند، آقای روحانی به این مذاکرات اصرار داشتند و معتقد بودند که خوش بینی و بدبینی در عالم سیاست معنی ندارد. دهم اردیبهشت سال 1393 بود و آقای روحانی در برنامه گفتگوی زنده تلویزیونی. مجری پرسید: در کجای مذاکرات هستهای هستیم، اینکه مذاکرات را با نگاه خوشبینانه باید نگاه کنیم یا...» که روحانی در پاسخ به وی گفت: «اما اینکه شما میگویید خوشبینی و بدبینی، خوشبینی در دنیای سیاست یا بدبینی خیلی معنا ندارد و ما باید واقعبین باشیم».
امروز خیلی محترمانه و به صورت غیر مستقیم نامه استعفا م رو دادم به مدیر
شرایطی برای تمدید قرارداد گذاشتم که بعیده قبول بکنند
مدیر بهم اس ام اس داد که شنبه با مدیرعامل راجع بهش صحبت میکنه
شب خاله م زد و به صورت رسمی منو به عروسی دختر خاله م دعوت کرد.
گفتم خاله دعوت نمی خواد نمی گفتی هم می اومدم، خونه خودمونه!
امروز ۴۰ ام مدیرعامل سابق بود، رفتیم مسجد ترحیم. بیشتر شبیه آپارتمان بود تا مسجد. توی خیابان کارگر شمالی
ماجرای مُلکداری در کشور ماهیتی کُمیک پیدا کرده و ربطی هم به دولت فعلی نداشته و اساسا این وضعیت مُبدل به رویکرد همه دولت ها و جناح های سیاسی در ایران شده.