"سلام"....
آن سلامی که به سین،
نقش "سلامت" دارد
لام آن، "لطف و لطافت" دارد
الفش الفت بیپایانی است
میم آن عطر محبت دارد...
چوب معلم ار بود زمزمه محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را
گاهی گفتنِ "چشم حتما" به معنای "زودتر خفه شو و برو گمشو" می باشد. در موقعیت های ظریفی که حتی شما نخواهید فهمید طرف حالش خوب است یا بد، ممکن است منظور از این عبارت از سوی استفاده کننده، این معنای فاخر! باشد.
+ اَلو...
- بعله اَلو...
+ فردا بیا خونه ما، چله است.
- ان شا الله یه وقت دیگه. درگیر کار و درس و دانشگاهم فرصتش نیست.
+ چند روز پیش خونه مادربزرگت زنگ زدم، مادرت نبود. مادربزرگت گفت رفته بیرون. به موبایل مادرت هم زنگ زدم گوشی ش رو برنداشت، یا نشنید، یا هرچی دیگه...
- احتمالا نشنیده، از اونجایی که زیاد از گوشی ش سر در نمیاره بعدا هم نمی تونه بفهمه که کسی زنگ زده بوده ( توضیح میس کال ).
کاشکی کمی مثل خودشون پر رو بودم...
راضی به زحمت نیستیم. می بینید گوشی رو بر نمی داریم خب شما هم زنگ نزنید. شما به وظیفه خودتون عمل کردید، اوکی! ممنون. ما شعور نداشتیم. همانطور قبلا سال به سال سراغی از ما نمی گرفتید بازم نگیرید. می تونم ادای خوب بودن رو در بیارم اما نمی تونم ادای خوب بودن شما رو قبول کنم. نقش آدم خوبه قصه زندگی مو به شما نمی دهم P:
دانشجویی:
بعضیام دست خودشون نیست...
خدای انژری اند
استادم رو می گم. صبحی بهم ایمیل زد که به چه نشسته ای؟ موتور آوردم بیا و ببینش.
بعد از حدود دو ماه رفتم پیشش...
کلی انرژی + داده بهم
نشسته بودیم داشتیم درباره موتوره صحبت می کردیم که به نظر شو یش زنگ زد.
خبر اکسپت شدن مقاله شون رو داد. قرار بر این شد.
از بنده هم بخاطر خوش قدمی م تشکر ویژه ای به عمل آمد.
امروز کوئیز داشتم که به نظرم خیلی گلابی بود.
معلمی:
امروز آزمایشگاه هم داشتم. با اینکه هیچ سنسی نسبت به آزمایش نداشتم اما خدا رو شکر آزمایش با خوبی و خوشی تموم شد، به عبارتی بچه مردم رو نکشتم.
کارمندی:
امروز در کل به خوبی و خوشی تموم شد. فقط یه درد سر جدید برام درست که اون هم این که چهارشنبه باید برم اهواز. سفر کاریه
سفر لغو شد و موند برای هفته بعد.
دیشب:
دخترخاله و همسر محترم با کلی خوراکی و غذا اومدند خوابگاه. توشون تمر هندی هم بود :)))
بردمشون خونه رو نشون دادم. هواش اونجا از شبیه هوای ولایت ماست.
در ضمن کابیت هم خواستید می زنیماااا !
طرف بعد مدتها زنگ زده که مثلا حال منو بپرسه.
خوشحال از اینکه بالاخره یکی یادش افتاد که بعد پدرم "من و مادرم" زنده هستیم.
بعد سلام و احوال پرسی می گه: به مادرت زنگ می زنیم گوشیش خاموشه، خونه مادر بزرگت هم که تلفن رو بر نمی دارن...
من: کی زنگ زده بودید؟ حتما شارژ گوشیش توم شده. الآن که روشنه چون نیم ساعت پیش باهاش صحبت می کردم!
ایشون: نمی دونم، حتما نمی خواد با ما صحبت کنه که جواب تلفن رو نمی ده! (می فهمی خاموش بودن گوشی به چه معناست؟)
ایشون: حتما مرتب می ری شهرستان که مادرت رو ببینی؟ خودت رو درگیر نکن، به درسات برس، این (مادرت) هم یکی مثل بقیه، مردم مگه شوهرشون نمی میره؟
ایشون: از طرف من حتمااا به مادرت سلام برسون، یادت نره هااا.
پرانتز باز
حاج خانم زنگ زدی حالم بگیری [جمله ایهام داشت] ؟
فکر کنم یه حداقل IQ ی دارم که بفهمم داری الکی بهونه میاری!
لطفا کم کاری خودت رو دوش اینو اون ننداز.
حتما شارژش تموم شده و خاموش بوده، گوشیش که تا ابد خاموش نمی مونه. مادربزرگم هم حتمااااااااااا شماره شما رو حفظ ه و وقتی می بینه شما دارید زنگ می زنید بر نمی داره. اون بنده خدا شماره منو هم به زور حفظ ه چه برسه به شما که سالی نیم بار هم زنگ نمی زنید.
از اونجایی که مرتب به گوشی مادرم زنگ می زنم می دونم کی گوشیش خاموش بوده، آخرین باری که خاموش بوده مربوط میشه به سه چهار روز قبل.
آره مرتب می خوام بهش سر بزنم تا کور شود هر آنکه نتواند دید.
سلام برسون یعنی اینکه من دیگه زنگ نمی زنم! به درک!!!