«امیر کبیر پس از شنیدن خبر ابقای شاهزاده موثقالدوله به حکومت قم، نامه جالبی به ناصرالدین شاه با این مضمون مینویسد: «قربانت شوم، الساعه که در ایوان منزل با همشیره همایونی به شکستن لبه نان مشغولم، خبر رسید که شاهزاده موثقالدوله، حاکم قم را که به جرم رشاء و ارتشاء معزول کرده بودم به توصیه عمه خود ابقا فرموده و سخن هزل بر زبان راندهاید. فرستادم او را تحتالحفظ به تهران بیاورند تا اعلیحضرت بدانند که اداره امور مملکت به توصیه عمه و خاله نمیشود. زیاده جسارت است، تقی.»
کوچیک که بودم پدرم شبا که از سر کار می اومد خونه با خودش خوراکی برام می خرید. یه دوستی داشت به اسم حسین که سر چهارراه فردوسی یه سوپری داشت، هر وقت خوراکی جدیدی وارد بازار می شد از طریق دوستش به خورد ما داده می شد که ببینیم به به هست یا آه آه .
آدما دو دسته اند:
دسته اول اونایی هستند که از من پولدارترند که همه شون دزد و حروم خورند.
دسته دوم هم اونایی هستند که وضع مالی شون از من بدتره که خب اونا هم بلا شک بی عرضه و دست و پا چلفتی اند.
خودم هم از توی دسته سوم دارم براتون بای بای می کنم.
با تشکر
نیم رخ
امروز نیمه دوم و کوارتر سوم و چهارم آزمون جامع رو دادم.
هر چقدر کوارتر سوم خوب بود، کوارتر چهارم افتضاح بود. مغزم در مقیاسی هنگ کرده بود که نمی تونست مساحت یک سطح رو تشخیص بده.
می دونم که کوارتر چهارم رو نمی افتم اما آبروم پیش استاد رفت :(
نگرانی اصلی از کواتر دومه که هفته پیش برگزار شد. خوب حساب کتاب که می کنم میبینم افتادم!
تصمیم داشتم همتونو به رستوران و کافی شاپ دعوت کنم
.
.
.
بعد با خودم گفتم
به یه چیزی دعوتتون کنم که سودی هم براتون داشته باشه
رستوران و کافی شاپ که چاقتون میکنه
.
پس تصمیم گرفتم شما رو به ایمان، تقوا و عمل صالح دعوت کنم :)
باشد که رستگار شوید!
______________________________________________________________________