اتفاق خاص:
امروز با سازنده خونه قرار داشتیم. قرار گذاشته بودیم که در مورد کمد دیواری و کفپوش، روشویی دستشویی، چراغ ها و رنگ در و ... صحبت کنیم. تصمیم گرفتیم کفپوش رو سنگ کنیم. مسجد انصار المهدی نمازمون رو خوندیم و برگشتیم. و اون اتفاق خاصی که قراره ازش صحبت کنم اینجا نیافتاد.
صبح که هم اتاقیم داشت می رفت سر کار دو تا از فطیرهایی که مادرم برام آورده بود رو توی کیسه پلاستیکی گذاشتم که و بهش دادم که سرکار بخوره. خودمم برای صبحونه یکی و نصفی اش رو تناول کردم.
امروز کوئیز داشتم. ظهری یه نگاه به جزوه انداختم که همین جوری خشک خشک نریم سر جلسه. فصل 8 کتاب رو باز کردم و یه جاهایی اش رو که نیاز به مرور و خوندن داشت نگاه کردم (اصلا موضوع فصل چی بود و حرف حسابش چیه؟). رفتم سر جلسه و امتحان رو به خوبی و خوشی و خرمی دادم.