... ،

دارالمجانین

... ،

دارالمجانین

اگر گذرت به اینجا افتاده بهتر است بدانی که
"یه چیزت میشه"

طبقه بندی موضوعی

Unknown

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۰۴ ب.ظ
حدود 6 ماهه که درگیر مصاحبه برای جایی ام.
وقتی هم که زنگ می زدند بیا برای مصاحبه مرحله بعد شماره اش Unknown بود.
امروز صبح زنگ زد گفت که شرمنده!

علاقه زیادی به این کار نداشتم اما از سر ناچاری حاضر بودم برم. حیف که نشد.
نه خوشحالم نه ناراحت.

گزینه بعدی.


شب به مادرم زنگ زدم که بهش خسته نباشید بگم...اعمال ام داوود پدر آدم رو در میاره.
خبرا رو ازش گرفتم. بعدش نوبت من بود که پاسخگوی سوال "چه خبر؟" باشم.
تمام خبرها رو بهش دادم. اینکه کی زنگ زده بود، کی سراغت رو می گرفت و تو این چند روزه چیکارا کردم .
رسیدم به این جا که بگم:
"اون کاره بود که علاوه بر n مرحله مصاحبه از نوع آهنگی که گوش می دی و چادر مادرت و حجم اصلاح صورتت تا ریزترین جزئیات موضوع پایان و ... در گزینشش نقش داشت، خُب؟ امروز زنگ زدند گفتند نه!"
که نگفتم و قورتش دادم.
مادرم ادامه داد:
نمی دونم خدا دعا چند نفر رو توی اون جمع برآورده کرده. تو این سه روزه همه ش تو رو دعا کردم. برات از خدا یه کار درست حسابی خواستم.


موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۰۴